یکی از علل موفقیت سازدهنی در موسیقی بلوز قیمت ارزان آن بود ، به طوری که در دهه سی حتی با صرف مبلغی معادل یک چهارم دلار می توانستید یک سازدهنی بلوز مناسب تهیه کنید .
اگر چه در آن سالها تمام تلاش موسیقیدانان مکتب بلوز این بود که راه ها و شیوه های نوینی را با سازدهنی جهت اجرای این نوع موسیقی کشف کنند ولی در حقیقت این امر محقق نشد مگر با اجراهای اسطوره ای لیتل والتر . این نوازنده کالیفرنیایی و چیره دست بلوز که نشان داد با این ساز کوچک چه کارهای بزرگی می توان انجام داد .
این روزها، شما نمیتوانید بگویید عاشق موسیقی بلوز هستید بدون اینکه از لیتل والتر چیزی نشنیده باشید . در حقیقت هنوز هم پس از این همه سال ،اجراهای این نوازنده ، مردم را سرگرم می کند.والتر جاکوب حدود سالهای 1928 تا 1930 در مارکزویل به دنیا آمد و همراه با پدری که عاشق موسیقی بود دوران کودکی را در اسکندریه گذراند . در هشت سالگی اتفاقی با سازدهنی آشنا شد و اولین گروه خود را در سن یازده سالگی تشکیل داد . گروهی با این اعضا : پدر و پسر . در سال 1943 برای زندگی به نیو اورلئان رفت و پس از مدتی نوازندگی در خیابان های این شهر تصمیم خود را برای اینکه واقعاً چه می خواهد ، گرفت که از قضا واقعاً به هدف زد ! او با نوازندگان بلوز بسیاری مشورت کرد و همه آنها هدف او را داشتند : رفتن به شیکاگو ، سرزمین پول واقعی ! دو سال بعد والتر آنجا بود و توانست در سال 1946 به سر تیتر نشریات معتبر آنجا بدل شود .
با گذشت زمان او همانند تمامی نوازنده های بلوز بدون وابستگی آن دوران ، از کمپانی “مکسول استریت” که یکی از بزرگترین مراکز موسیقی ان زمان بود بیرون زد و کارهای خود را با کمپانی کوچکی ادامه داد و در آنجا با گیتاریستی به نام جیمی راجرز ، همنوا شد .
جیمی با تعریف از والتر به عنوان بهترین نوازنده سازدهنی برای دوستانش از جمله مودی واترز ، سبب شد در سال 1950 گروه “مودی” شکل بگیرد و والتر توانست در این سال اولین تکنوازی خود را با عنوان” Evans Shuffle” ضبط کند که یکی از بهترین کارهای گروه شد .
بنا به دلایلی کمپانی “لیبل” که تجهیزات خاصی در اختیار داشت حاضر نبود کارهای گروه مودی را ضبط کند ولی کم کم در سال 1951 کوتاه آمد و والتر توانست با استفاده از آمپلی فایر کارهای خود را اجرا نماید . توانایی هایی که قبلا با میکروفون های ضعیف کاملا مشهود نبود هم اکنون در اجراهای گروه مودی به عنوان مشخصه ای می درخشید . در 1952 والتر کارهای خود را با راجرز و مودی تنها با یک بار ضبط به پایان می برد که نشان از نوازندگی ماهرانه ی او بود .
“Juke” که نام ترانه ای دیگر از والتر بود او را به جلو پرتاب کرد و توانست در جداول موسیقی R&B رده های بالا را کسب کند که تا هفته ها دست نخورده باقی ماند . این بالاترین فروش شرکت “chess” تا آن زمان و همچنین تنها آلبوم سازدهنی بود که تا آن زمان توانسته به این جایگاه دست پیدا کند . والتر که به هدف خود رسیده بود این بار با گروه ” Junior Wells” به استودیوی ضبط صدا رفت و در مدت بیست دقیقه سه آهنگ با ساز و یک آهنگ آوازی ضبط کرد که در هر دو گروه جزو ده آهنگ برتر شد . رتبه دوم در موسیقی سازی با آهنگ “Sad Hours” و رتبه ششم برای آهنگ آوازی Mean Old World.
والتر دیگر مهارشدنی نبود . در سال 1953 او بهترین نوازنده ی کمپانی “chess” شده بود بطوری که حتی مدیر خود ” مودی واترز” را نیز تحت الشعاع قرار داد . کمی بعد Louis Meyers گیتاریست والتر او را به خاطر رفتار بسیار بدش ترک کرد . والتر با جایگزین هایی که یافت و گروه جدیدی که تشکیل داد دومین ترانه رده ی اولی خود را با نام “My Babe” اجرا کرد که از آن بسیار استقبال شد . ترانه ای که با موسیقی بلوز شیکاگو در آن زمان تفاوت های عمده ای داشت و به والتر کمک کرد آغازگر موسیقی “راک اند رول” باشد .
یک بار دیگر والتر حتی با وجود آهنگ هایی که شرکت “chess” از دیگر نوازندگان و خوانندگان منتشر کرد و به قول معروف از مد افتادن آهنگ هایش ، توانست با آهنگ “WHO” جزو ده آهنگ برتر جدول در سال 1956 شود . این دیگر پایان ماجرا بود . زمانه کم کم تغییر کرد و یکی از مهمترین دلایلش رفتارهای شخصی والتر بود . گیتاریستش باز او را ترک کرد و داستان میخواری و جنگ و جدال های روزمره با دیگران شروع شد بطوری که در سال 1958 بر اثر گلوله ای که از طرف یک زن به پایش شلیک شد تا آخر عمر می لنگید . در سال 1959 همراه با پیانوی ” Otis Spann” آخرین آهنگ موفق خود را ضبط کرد که با نام
“Everything’s Gonna Be All Right” توانست فقط رتبه ی بیست و پنجم را کسب کند ، اگرچه آهنگ بسیار جالب توجهی بود .
آخرین سالهای عمر والتر به سختی گذشت . در سال 1964 بود که سعی کرد به انگلستان برود ولی افسوس که رفتار بد او در گذشته تمام طرفدارانش را نا امید کرده بود . صدایش خراب شده بود و در استودیوهای صدابرداری مرتب این جمله شنیده می شد : ” والتر ! لطفا نخوان . آهنگ را خراب کردی ” و صدای والتر که با ناراحتی می گفت : باشه … در سال 1967 با تور فستیوال موسیقی فولک همراه شد و کمی از نوشیدنی های الکلی دور شد. اما داستان نزاع های خیابانی ادامه یافت . پانزدهم فوریه 1968 بود که در نزاعی در شیکاگو به سرش ضربه ای خورد و با سردرد شدیدی به تخت رفت . افسوس که دیگر از خواب بیدار نشد .