آخرین خبرها

داستان آموزنده استادان اصلی من

یكی از مریدان عارف بزرگی، در بستر مرگ استاد از او پرسید:
مولای من استاد شما كه بود؟
عارف: صدها استاد داشته ام.
مريد: كدام استاد تأثیر بیشتری بر شما گذاشته است؟
عارف اندیشید و گفت:

53635 1279094458 - داستان آموزنده استادان اصلی من

در واقع مهمترین امور را سه نفر به من آموختند.

اولین استادم یك دزد بود.

شبی دیر هنگام به خانه رسیدم و كلید نداشتم و نمی خواستم كسی را بیدار كنم. به مردی برخوردم، از او كمك خواستم و او در چشم بر هم زدنی در خانه را باز كرد. حیرت كردم و از او خواستم این كار را به من بیاموزد. گفت كارش دزدی است. دعوت كردم شب در خانه من بماند. او یك ماه نزد من ماند. هر شب از خانه بیرون میرفت و وقتی برمی گشت می گفت چیزی گیرم نیامد. فردا دوباره سعی می كنم. مردی راضی بود و هرگز او را افسرده و ناكام ندیدم.

دوم سگی بود كه هرروز برای رفع تشنگی كنار رودخانه می آمد، اما به محض رسیدن كنار رودخانه سگ دیگری را در آب می دید و می ترسید و عقب می كشید. سرانجام به خاطر تشنگی بیش از حد، تصمیم گرفت با این مشكل روبه رو شود و خود را به آب انداخت و در همین لحظه تصویر سگ نیز محو شد.

استاد سوم من دختر بچه ای بود كه با شمع روشنی به طرف مسجد می رفت. پرسیدم:

خودت این شمع را روشن كرده ای؟

گفت: بله.

برای اینكه به او درسی بیاموزم گفتم: دخترم قبل از اینكه روشنش كنی خاموش بود، میدانی شعله از كجا آمد؟ دخترك خندید، شمع را خاموش كرد و از من پرسید:

شما می توانید بگویید شعله ای كه الان اینجا بود كجا رفت؟

فهمیدم كه انسان هم مانند آن شمع، در لحظات خاصی آن شعله مقدس را در قلبش دارد، اما هرگز نمیداند چگونه روشن میشود و از كجا می آید .

4.2/5 - (8 امتیاز)
نت های پیانو نت های ویولن نت های سنتور نت های گیتار

درباره‌ی vahid ezati

دوست دارم دارم تا تمام چیزی را که می دانم در اختیار بازدید کنندگان وب سایت قرار دهم پیشنهادات و انتقادات شما بنده را خوشحال می کند

2 نظر

  1. من دوبار دارم توو سایت با دوتا ایمیل عضو میشم برای مقاله نویسی اما هربار لینک های فعال سازی ک برام فرستاده میشه خرابه ومنو وارد پنل مدیریتی نمیکنه.لطفاراهنماییم کنین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *