روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاکهای پایین کوه بود.
از او پرسید: که چرا این همه سختی را متحمل می شود؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته است اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.
حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام دهی.
مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم.
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق من به او، پیامبری را به خدمت موری در می آ ورد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
خدا را از ته قلب بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که خداوند دعا را از قلب غافل بی خبر نمی پذیرد.
(کنز العمال، ج2، ص72)
سلام دست گلت درد نکنه میشه بعضی از اون هارو به ایمیلم بفرستی باتشکر
مرسی. زیبا بود
اخه اين عشق چيه كه همه چيز رو ويران ميكنه