آخرین خبرها

چند بیت شعر از فردوسی

ابیاتی از فردوسی

چو بخت عرب بر عجم چیره گشت
همه روز ایرانیان تیره گشت
جهان را دگرگونه شد رسم و راه
تو گویی نتابد دگر مهر و ماه

ز می نشئه و نغمه از چنگ رفت
ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خوار گشت و هنر شد وبال
ببستند اندیشه را پر و بال

جهان پر شد از خوی اهریمنی
زبان مهر ورزید و دل دشمنی
کنون بی غمان را چه حاجت به می
کران را چه سودی ز آوای نی

که در بزم این هرزه گردان خام
گناه است در گردش آریم جام
به جایی که خشکیده باشد گیاه
هدر دادن آب باشد گناه

چو با تخت، منبر برابر شود،
همه نام ابوبکر و عمر شود
ز شیر شتر خوردن و سوسمار،
عرب را به جایی رسیده است کار

که تاج کیانی کند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود

hhe204 236x300 - چند بیت شعر از فردوسی

شعری دیگر:

ندانی که ایران نشست منست                           جهان سر به سر زیر دست ِ منست

هنر نزد ایرانیان است و بـــس                             ندادند شـیر ژیان را بکــس

همه یکدلانند یـزدان شناس                                 بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس

دریغ است ایـران که ویـران شــود                        کنام پلنگان و شیران شــود

چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد                              در این بوم و بر زنده یک تن مباد

همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم                            جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم

همه سربسر تن به کشتن دهیم                          بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم

چنین گفت موبد که مرد بنام                                 بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام

اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار                          چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار

شعر دیگر

زبان را نگهدار باید بدن

نباید روان را به زهر آژدن

که بر انجمن مرد بسیار گوی

بکاهد به گفتار خود آبروی

دل مرد مطمع بود پر ز درد

به گرد طمع تا توانی مگرد

مکن دوستی با دروغ آزمای

همان نیز با مرد ناپاک‌رای

دو گیتی بیابد دل مرد راد

نباشد دل سفله یک روز شاد

ستوده کسی کو میانه گزید

تن خویش را آفرین گسترید

شما را جهان‌آفرین یار باد

همیشه سر بخت بیدار باد

که بهر تو اینست زین تیره‌گوی

هنر جوی و راز جهان را مجوی

که گر بازیابی به پیچی بدرد

پژوهش مکن گرد رازش مگرد

چنین است کردار این چرخ تیر

چه با مرد برنا چه با مردپیر

 

شعر دیگر:

بـه آمــوختن چون فــروتن شـــوي                            سخن هــاي دانندگــان بشنوي

مگوي آن سخن، كاندر آن سود نيست                       كز آن آتشت بهره جز دود نيست

در پایان سخنانی خردمندانه از ابوالقاسم فردوسی

دانایی توانایی به بار می آورد ، و دانش دل کهن سالان را جوان می سازد . فردوسی

 گوش شنونده همیشه در جست و جوی سخن خردمندانه و حکیمانه است . فردوسی

خرد برترین هدیه الهی است . فردوسی

خرد و دانش مرد دانا در گفتار او هویداست . فردوسی

کسی که خرد ندارد همواره از کرده های خویش پشیمان و در رنج است . فردوسی

بی خردی اسارت بدنبال دارد .و خرد موجب آزادی و رهایی است . فردوسی

خرد مانند چشم هستی و جان آدمی است و اگر آن نباشد چگونه جهان را به درستی خواهی گذراند . فردوسی

اولین مرحله شناخت آفرینش همانا خرد است چشم و گوش و زبان سه نگهبان اویند که لاجرم هر چه نیکی و شر است از همین سه ریشه می گیرد .و افسوس که بدنبال کنندگان خرد اندکند باید که به سخن دانندگان راه جست و باید جهان را کاوش نمود و از هر کسی دانشی آموخت و یک دم را هم برای آموختن نباید از دست داد . فردوسی

خداوند درهای هنر را بر روی دانایان دادگر گشوده است . فردوسی

کسی به فرجام زندگی آگاه نیست ، خداوند هم نیازی به عبادت بنده ندارد . فردوسی

دانش ارزش آن را دارد که به خاطر آن رنج ها بکشی . فردوسی

به این زمین گرد که بسرعت می گردد بنگر که درمان ما در آن است و درد ما نیز ، نگاه کن و ببین که نه گردش زمانه آن را می فرساید و نه رنج و بهبودی حال بشر آن را به آتش می کشد ، نه آرام می شود و نه همچون ما تباهی می پذیرد . فردوسی

روح و روان و دل جهان روشن است و زمین را بی دریغ روشن می سازد خورشید از خاور برخاسته بسوی باختر که مسیری درست و بی نظیر است ای آنکه همچون آفتاب لبریز از نور و خردی تو را چه شده است که بر من نمی تابی ؟!! . فردوسی

چراغ مایه دفع تاریکی است ، بدی جوهر تاریکی در زندگی آدمی است ، که از آن دوری باید جست . فردوسی

بی خردی است، که بگویم کسی بدی را بی بهانه (دلیل )انجام می دهد . فردوسی

رنج منتهی به گنج را کسی خریدار نیست . فردوسی

اگر برای انجام کاری بزرگ ، زمان نداری .بهتر است بی درنگ آن را به دیگران بسپاری . فردوسی

کتاب زندگی گذشتگان ، جان تاریک را روشنی می بخشد . فردوسی

این جهان سراسر افسانه است جز نیکی و بدی چیزی باقی نیست . فردوسی

فرمان ایزد به جهانداران داد و دهش است . فردوسی

کسی که به آبادانی می کوشد جهان از او به نیکی یاد می کند .فردوسی

آنکه آفریننده و با فر است در این جهان رنج های بسیار خواهد خورد . فردوسی

از بزرگان تنها رنجهاست که باقی می ماند . فردوسی

جایگاه پرستش گران کوهستان است . فردوسی

آزادگان را کاهلی ، بنده می سازد . فردوسی

فرمانرویانی که گوش به فرمان مردم دارند در زندگی جز رامش و آوای نوش نخواهند شنید . فردوسی

کسی که بر جایگاه خویش منم زد بخت از وی روی بر خواهد تافت . فردوسی

خسروی بزرگتر ، بندگی بیشتر می خواهد . فردوسی

ابلیس مانند نیکخواهان پیش می آید ، ابتدا عهد و پیمان می گیرد ، سپس راز می گوید .فردوسی

آنگاه که هنر خوار می گردد جادو ارجمند می شود . فردوسی

دیوان که فرمانروا و دست دراز شدند سخن از نیکی را هم باید مانند راز گفت . فردوسی

جز مرگ را ، هیچ کسی از مادر نزاد . فردوسی

 

 

4.7/5 - (26 امتیاز)
نت های پیانو نت های ویولن نت های سنتور نت های گیتار

درباره‌ی arvin

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *