آخرین خبرها

علیرضا لبش و چند شعر از وی

magentry big 120402051827 44 200x100 - علیرضا لبش و چند شعر از ویعلیرضا لبش متولد قم است اما ساکن تهران و فارغ التحصیل رشته جامعه شناسی با مدرک کارشناسی ارشد.او شاعری نو پرداز و اصطلاحا سپید سرا است .البته او داستان نویس و طنز پرداز نیز است.

در شعرهای لبش ,به دلیل کشف مضامین بکر و امروزی , معنا حرف اول را می زند و ساختار و بازی های زبانی در مراحل بعدی مورد توجه قرار می گیرد .

وی تا کنون در بسیاری از جشنوار های ادبی مانند جشنواره بین المللی شعر فجر/جایزه ادبی اصفهان/گام اول و…. برگزیده شده و کتاب های خنده در مراسم تدفین.نسکافه های بعد از ظهر.مرثیه ای برای گمگشتگی.و کافه نده از آثار منتشر شده اوست.

چند شعر از علیرضا لبش

 

جزیره های گمشده

برای غلامرضا بروسان

فرصت نمی دهد

دلت برای جهان تنگ شود

حتی برای خودت

بی هوا می رسد

و همهی هوای حوالی ات را پر می کند

ما با تفنگهایمان

دوست پیدا می کنیم

و با کلماتمان دشمن

اندوه بزرگی است

زیستن

—————————————————

“سربازی ابرها”

پنجره را باز کن

تا به ابرهای عبوری سلام کنیم

زنم پنجره را رو به باران باز می کند

می گویم:

نگاه کن

شبیه سربازی است که مدام شلیک می کند

زنم میگوید:

به او بگو

چقدر دلمان می خواهد زیر رگبارش بمیریم

ابر سرباز می خندد

و ما خیس می شویم

و ما می میریم

————————————————–

ابرهای بازیگوش

سر به هوا شده بود
آخرین بار که از خانه بیرون زد
پیراهــــنش
بوی باروت و خون گرفت
یادش رفت به خانه برگردد
فرشته ها می گویند
او را دیده اند در آسمـــــــــان
که سرود آزادی می خواند
و ابرهای بازیگوش
در سوراخ سینه اش
پنــــــــهان می شوند
 —————————————————-
گذر نامه
هر جا بخواهد , می پرد
پروانه کوچک
از غرب به شرق می وزد
بدون گذر نامه
باد
من اما
محل تولدم را وطن نامیده ام
و برای مرزهای خاردارش
می جنگم
=—————————————————–

«از چپ به راست»

اولین املای کودکی ام را
از چپ به راست نوشتم
معلم گفت :
هر وقت دنیا وارونه شد
بیست می شوی
آهای آقای معلم
جای درخت ها تفنگ روییده
گل ها بوی باروت می دهند
و مردم برای شکار فرشته ها
دسته دسته به اقیانوس می روند
دنیا وارونه شده
باور کن

————————————————————

«گل یا پوچ»

سخنران پشت تریبون رفت
گوش ها و چشم هایش را درآورد
و برای خطابه بلندش آماده شد
حاضران
مغزهایشان را به نگهبانی جلوی در تحویل می دادند.
دست و پایمان را در آورده بودند
تا از دنیا فرار نکنیم
به خانه برگشتم
کتم را در آوردم
و خودم را به چوب رختی آویزان کردم

————————————————————————–

«مرثیه»

به تک تک دوستانم زنگ زدم
گفتم:
روحم سبک تر شده است
دارد پرواز می کند
به تک تک دوستانم زنگ زدم
گفتم:
روحم به گیره جسمم گیر نمی کند
اگر فردا از خواب بیدار نشدم حلالم کنید
دوستانم همگی خندیدند
وشب به خیر گفتند

———————————————————————–

«پانچ»

تمام مدارک شناسایی ام را
به اداره صدور گواهی فوت بردم
گفتم:
لطفاً سوراخ کنید

————————————————————————

«باید شست»

گوشه ای می گریستم
عابری گفت :
حالتان خوب است
گفتم خوبم
تنها تکه ای تنهایی
توی چشمم رفته است

———————————————————————-

«عرق »

پرم کارگر بود
تنش بوی عرق می داد
برادرم فیلسوف بود
دهانش بوی …
پدر را به خاک سپردیم
و سنگ قبرش را با گلاب شستیم
حالا خانه بوی عرق می دهد
گورستان بوی فلسفه

 

 

 

1.9/5 - (16 امتیاز)
نت های پیانو نت های ویولن نت های سنتور نت های گیتار

درباره‌ی vahid ezati

دوست دارم دارم تا تمام چیزی را که می دانم در اختیار بازدید کنندگان وب سایت قرار دهم پیشنهادات و انتقادات شما بنده را خوشحال می کند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *