آخرین خبرها

شعر

شعر و اشعار

از راهی دور از فروغ فرخزاد

en1578 310x205 - از راهی دور از فروغ فرخزاد

دیده ام سوی دیار تو و در کف تو از تو دیگر نه پیامی نه نشانی   نه به ره پرتو مهتاب امیدی نه به دل سایه ای از راز نهانی   دشت تف کرده و بر خویش ندیده نم نم بوسه ء باران بهاران   جاده ای گم شده در دامن ظلمت خالی از ضربهء پاهای سواران   تو …

بیشتر بخوانید »

شعر مادربزرگ از حسین پناهی

en1615 300x205 - شعر مادربزرگ از حسین پناهی

مادربزرگ  گم کرده ام در هیاهوی شهر آن نظر بند سبز را که در کودکی بسته بودی به بازوی من در اولین حمله ناگهانی تاتار عشق  خمره دلم  بر ایوان سنگ و سنگ شکست دستم به دست دوست ماند پایم به پای راه رفت من چشم خورده ام  من چشم خورده ام من تکه تکه از دست رفته ام در …

بیشتر بخوانید »

اي راحت روانم، دور از تو ناتوانم

en1624 220x205 - اي راحت روانم، دور از تو ناتوانم

اي راحت روانم، دور از تو ناتوانم باري، بيا که جان را در پاي تو فشانم هم روا ندارم کايي براي جاني بگذار تا برآيد در آرزوت جانم اين بگذار تا بميرم در آرزوي رويت بي روي خوبت آخر تا چند زنده مانم؟ دارم بسي شکايت چون نشنوي چه گويم؟ بيهوده قصه‌ي خود در پيش تو چه خوانم؟ گيرم که …

بیشتر بخوانید »

شعر خزان از فریدون مشیری

en1626 300x205 - شعر خزان از فریدون مشیری

در گلستانی ، هنگام خزان رهگذر بود یکی تازه جوان، صورتش زیبا ، قامت موزون چهره اش غمزده از سوز درون دیدگان دوخته بر جنگل و کوه ، دلش افسرده ز فرط اندوه با چمن درد دل آغاز نمود این چنین لب به سخن باز نمود : گفت : آن دلبر بی مهر و وفا دوش می گفت به جمع …

بیشتر بخوانید »

منزلی در دوردست

en5281 310x205 - منزلی در دوردست

منزلي در دور دستي هست بي شك هر مسافر را اينچنين دانسته بودم، وين چنين دانم ليك اي ندانم چون و چند! اي دور تو بسا كاراسته باشي به آييني كه دلخواه ست دانم اين كه بايدم سوي تو آمد، ليك كاش اين را نيز مي‌دانستم، اي نشناخته منزل كه از اين بيغوله تا آنجا كدامين راه يا كدام است …

بیشتر بخوانید »

شکوه ی شاگرد

en5288 310x205 - شکوه ی شاگرد

چنین می گفت شاگردی به مکتب که این مکتب چه تاریکست یا رب   نباشد جز همان تاریک دیوار همان لوح سیاه تیره و تار   همان درس و همان بحث مبین همان تکلیف و آن جای معین   همیشه این کتاب و این قلمدان همین دفتر که دو پیش است و دیوان   نشاید خواند این را زندگانی کسالت …

بیشتر بخوانید »

صف مژگان تو بشکست چنان دل‌ها را

en5267 310x205 - صف مژگان تو بشکست چنان دل‌ها را

صف مژگان تو بشکست چنان دل‌ها را که کسی نشکند این گونه صف اعدا را نیش خاری اگر از نخل تو خواهم خوردن کافرم ، کافر، اگر نوش کنم خرما را گر ستاند ز صبا گرد رهت را نرگس ای بسا نور دهد دیدهٔ نابینا را بی‌بها جنس وفا ماند هزاران افسوس که ندانست کسی قیمت این کالا را حالیا …

بیشتر بخوانید »

در بزم پادشا نگر این کاروبار گل

en5239 300x205 - در بزم پادشا نگر این کاروبار گل

در بزم پادشا نگر این کاروبار گل وین باده بین شده به طرب دستیار گل گل چند ماه منتظر بزم شاه بود وز بهر آن دراز کشید انتظار گل دیدار گل شده ست همه اختیار خلق تا بزم شاه ساخت همه اختیار گل گلبن ملونست چو دیبای هفت رنگ تا لعل سبز گشت شعار و دثار گل تا با می …

بیشتر بخوانید »

نگهش سوی دگر بود و نگاهش کردم

en5249 300x205 - نگهش سوی دگر بود و نگاهش کردم

نگهش سوی دگر بود و نگاهش کردم دیده روشن به صفای رخ ماهش کردم تا برم ره به دل آن گل خندان چو نسیم گاه و بیگاه گذر بر سر راهش کردم همچو آن تشنه که راهش بزند موج سراب اشتباه از نگه کاه به گاهش کردم دیدمش گرم سخن دوش چو در صحبت غیر غیرتم کشت ولی خوب نگاهش …

بیشتر بخوانید »

شعر فریاد از مهدی اخوان ثالث

en5878 310x205 - شعر فریاد از مهدی اخوان ثالث

  خانه ام آتش گرفته ست ، آتشي جانسوز هر طرف مي سوزد اين آتش پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود من به هر سو مي دوم گريان در لهيب آتش پر دود وز ميان خنده هايم تلخ و خروش گريه ام ناشاد از دورن خسته ي سوزان مي كنم فرياد ، اي فرياد ! اي فرياد …

بیشتر بخوانید »

گریه ی بی اختیار

en5156 250x205 - گریه ی بی اختیار

 تو را خبر ز دل بی قرار باید و نیست غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست   اسیر گریه ی بی اختیار خویشتنم فغان که در کف من اختیار باید و نیست   چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست چو صبحدم نفسم بی غبار باید و نیست   مرا ز باده نوشین نمی گشاید دل که …

بیشتر بخوانید »

قاصدک از مهدی اخوان ثالث

en5173 310x205 - قاصدک از مهدی اخوان ثالث

قاصدك ! هان ، چه خبر آوردي ؟ از كجا وز كه خبر آوردي ؟ خوش خبر باشي ، اما ،‌اما گرد بام و در من بي ثمر مي گردي   انتظار خبري نيست مرا نه ز ياري نه ز ديار و دياري باري برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس برو آنجا كه تو را منتظرند   …

بیشتر بخوانید »

همرهان رفتند

en5182 310x205 - همرهان رفتند

همرهان رفتند و من از کاروان جا مانده ام وای من کز کاروان رفته بر جا مانده ام دوستان با صفا رفتند و من دربین خلق چون صفا و راستی مهجور و تنها مانده ام هردم از سرگشتگی چون گرد میپیچم به خویش همرهان رفتند و من تنها به صحرا مانده ام چار موج غم ز هرسو در میان دارد …

بیشتر بخوانید »

محنت بسیار

en5188 300x205 - محنت بسیار

 عاشقي محنت بسيار كشيد تا لب دجله به معشوقه رسيد نا شده از گل رويش سيراب كه فلك دسته گلي داد به اب نازنين چشم به شط دوخته بود فارغ از عاشق دلسوخته بود ديد در روي شط ايد به شتاب نو گلي چون گل رويش شاداب خواست كازاد كند از بندش اسم گل برد در اب افكندش خوانده بود …

بیشتر بخوانید »

فراموشت نمی کردم

en5224 310x179 - فراموشت نمی کردم

سخن دیگر نگفتی ای سخن پرداز خاموشم فراموشت نمی کردم چرا کردی فراموشم؟ ز سردی های خاک تیره آغوشت چه می جوید چه بد دیدی ؟چه بد دیدی؟ ز گرمیهای آغوشم نه چشم بسته بگشایی نه راه رفته باز آیی به مرگت بار تنهایی چه سنگین است بر دوشم به جز در دیده ام کی می پسندیدی سیاهی را؟ نمی …

بیشتر بخوانید »

مرغ آمین از نیما یوشیج

en5218 310x205 - مرغ آمین از نیما یوشیج

مرغ آمین درد آلودی است کاواره بمانده رفته تا آنسوی این بیداد خانه باز گشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه. نوبت روز گشایش را در پی چاره بمانده.   می شناسد آن نهان بین نهانان ( گوش پنهان جهان دردمند ما) جور دیده مردمان را. با صدای هر دم آمین گفتنش، آن آشنا پرورد، می دهد …

بیشتر بخوانید »

 ترا کز نیکوان یاری نباشد

en5193 310x205 -  ترا کز نیکوان یاری نباشد

ترا کز نیکوان یاری نباشد مرا نزد تو مقداری نباشد نباشد دولت وصلت کسی را وگر باشد مرا باری نباشد ترا گر کار من دامن نگیرد ز بخت من عجب کاری نباشد گلی نشکفت باری این زمانم اگر در زیر این خاری نباشد مرا کاندر کیایی خود دلی نیست ترا بر دل از آن باری نباشد به بازاری که جان …

بیشتر بخوانید »

 از بس کف دست بر جبین کوبیدم

en5271 310x205 -  از بس کف دست بر جبین کوبیدم

از بس کف دست بر جبین کوبیدم تا بگذرد از سرم، پریشانی من   نقش کف دست! محو شد، ریخت به هم شد چین و شکن، به روی پیشانی من   ***   او مظهر عشق بود و من مظهر ننگ وقتی که فشردمش به آغوشم تنگ   لرزید دلش، شکست و نالید که: آخ… ای شیشه چه می‌کنی تو …

بیشتر بخوانید »

بچه بودم از مریم حیدرزاده

fu3256 - بچه بودم از مریم حیدرزاده

بچه بودم، نه دیگه منتظر زنگ بودم نه دیگه واسه تو، این همه، دلتنگ بودم   بچه بودم تو نبودی، شبا زود خوابم می برد دل کوچیکم، فقط غصه بازی رو می خورد   بچه بودم، چه قدر صاف و روون می خندیدم خوبیش این بود که ازت، نمی خوامت، نمی شنیدم   بچه بودم همه ام مثل خودم بچه …

بیشتر بخوانید »

پیامکهایی از شعرهای مریم حیدرزاده

fu800 - پیامکهایی از شعرهای مریم حیدرزاده

گفتی که بیا و از وفایت بگذر از لهجه بی وفاییت رنجیدم گفتم که بهانه ات برایم کافیست معنای لطیف عشق را فهمیدم ********************************** کاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودم شک ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودم کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدم یه بار نگاه می کردی و اون موقع …

بیشتر بخوانید »