آخرین خبرها

شعر

شعر و اشعار

خوش خرامان می‌روی

en5125 300x205 - خوش خرامان می‌روی

خوش خوش خرامان می‌روی، ای شاه خوبان تا کجا شمعی و پنهان می‌روی پروانه جویان تا کجا؟ زانصاف خو واکرده‌ای، ظلم آشکارا کرده‌ای خونریز دل‌ها کرده‌ای، خون کرده پنهان تا کجا؟ غبغب چو طوق آویخته فرمان ز مشک انگیخته صد شحنه را خون ریخته با طوق و فرمان تا کجا؟ بر دل چو آتش می‌روی تیز آمدی کش می‌روی درجوی …

بیشتر بخوانید »

عشق تو می کشاندم

en2019 310x205 - عشق تو می کشاندم

عشق تو می کشاندم شهر به شهر , کو به کو مهر تو می دواندم پهنه به پهنه ، سو به سو سیل سرشک و خون دل ، از دل و دیده شد روان قطره به قطره ، شط به شط ، بحر به بحر ، جو به جو بافته با محبتم رشته ی تار و پود جان تار به …

بیشتر بخوانید »

شعر نقش پنهان

en1997 300x205 - شعر نقش پنهان

آه اي مردي كه لبهاي مرا از شرار بوسه ها سوزانده اي هيچ در عمق دو چشم خامشم راز اين ديوانگي را خوانده اي هيچ مي داني كه من در قلب خويش نقشي از عشق تو پنهان داشتم هيچ مي داني كز اي عشق نهان آتشي سوزنده بر جان داشتم گفته اند آن زن زني ديوانه است كز لبانش بوسه …

بیشتر بخوانید »

زلف معشوق

en5159 200x205 - زلف معشوق

کمند زلف را ماند چو برهم بافتن گیرد سپاه زنگ را ماند چو بر هم تاختن گیرد معقرب زلف مشکینش معلق بر رخ روشن چنان چون عنبرین عقرب که زهره در دهن گیرد گهی همچون شبه باشد که بر خورشید برپاشی گهی همچون شبی باشد که در روزی وطن گیرد چو ساکن باشد از جنبش ، مثال قد او دارد …

بیشتر بخوانید »

ندارد درد من درمان دریغا

en5679 300x205 - ندارد درد من درمان دریغا

ندارد درد من درمان دریغا بماندم بی سر و سامان دریغا درین حیرت فلک ها نیز دیر است که می‌گردند سرگردان دریغا درین دشواری ره جان من شد که راهی نیست بس آسان دریغا فرو ماندم درین راه خطرناک چنین واله چنین حیران دریغا رهی بس دور می‌بینم من این راه نه سر پیدا و نه پایان دریغا ز رنج …

بیشتر بخوانید »

مادر

250px William Adolphe Bouguereau 1825 1905   Rest 1879 250x205 - مادر

فرشته بی همتای زندگی مادر مادر ای یکدانه وتنهاترین غم خوارمن  از من عاشق تربه من دیوانه و بیمارمن وصف تو نتوان به صدها دفترودیوان نوشت ای که وصفت روز و شبهاتا ابددرکارمن پروراندی جان من بارنجهای بی شمار کی شود قربانیت این جان بی مقدارمن خرج کردی عمر خود را تابروید جان من من به لطفت زنده ام ای …

بیشتر بخوانید »

چند بیت شعر از فردوسی

hhe204 250x205 - چند بیت شعر از فردوسی

ابیاتی از فردوسی چو بخت عرب بر عجم چیره گشت همه روز ایرانیان تیره گشت جهان را دگرگونه شد رسم و راه تو گویی نتابد دگر مهر و ماه ز می نشئه و نغمه از چنگ رفت ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت ادب خوار گشت و هنر شد وبال ببستند اندیشه را پر و بال جهان پر …

بیشتر بخوانید »

این ترانه بوی نان نمی دهد

en5298 310x205 - این ترانه بوی نان نمی دهد

این ترانه بوی نان نمی دهد بوی حرف دیگران نمی دهد سفره ی دلم دوباره باز شد سفره ای که بوی نان نمی دهد نامه ای که ساده وصمیمی است بوی شعر و داستان نمی دهد : با سلام و آرزوی طول عمر که زمانه این زمان نمی دهد کاش این زمانه زیر و رو شود روی خوش به ما …

بیشتر بخوانید »

 نسیم دوش به دل بوی آشنا آورد

en5533 310x205 -  نسیم دوش به دل بوی آشنا آورد

نسیم دوش   به دل  بوی  آشنا  آورد چه آشنا  تب و لرزی  به غمسرا  آورد   بقای  عمرِ  گرانم  فدای   خاطرِ دوست که خود  نیامد و جانی  به جانِ ما آورد   چه خوش که خاکِ رهش برتنِ نسیم افتاد که دوش بر سرِ جان تاجی از طلا آورد   نیازِ  دل   چه به دنیا و   آخرت ، زاهد چو …

بیشتر بخوانید »

من ندانم که عاشقی چه بلاست

en5559 250x205 - من ندانم که عاشقی چه بلاست

من ندانم که عاشقی چه بلاست هر بلایی که هست عاشق راست زرد و خمیده گشتم از غم عشق دو رخ لعلفام و قامت راست کاشکی دل نبودیم که مرا اینهمه درد و سختی از دل خاست دل بود جای عشق و چون دل شد عشق را نیز جایگاه کجاست دل من چون رعیتیست مطیع عشق چون پادشاه کامرواست برد …

بیشتر بخوانید »

اشعار زیبا به مناسبت ولنتاین

en5614 310x205 - اشعار زیبا به مناسبت ولنتاین

نگیر از این دل دیوانه، ابر و باران را هوای تنگ غروب و شب خیابان را   اگر چه پنجره ها را گرفته ای از من نگیر خلوت گنجشکهای ایوان را   بهار، بی تو در این خانه گل نخواهد داد هوای عطر تو دیوانه کرده گلدان را   بیا که تابستان، با تو سمت و سو بدهد نگاه شعله …

بیشتر بخوانید »

صبر سنگ

en5526 310x205 - صبر سنگ

روز اول پيش خود گفتم ديگرش هرگز نخواهم ديد روز دوم باز ميگفتم ليك با اندوه و با ترديد روز سوم هم گذشت اما بر سر پيمان خود بودم ظلمت زندان مرا ميكشت باز زندانبان خود بودم آن من ديوانه عاصي در درونم هايهو مي كرد مشت بر ديوارها ميكوفت روزني را جستجو مي كرد در درونم راه ميپيمود همچو …

بیشتر بخوانید »

بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم

download2 186x205 - بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم

بگذار، که بر شاخه این صبح دلاویز                              بنشینم و از عشق سرودی بسرایم آنگاه، به صد شوق، چو مرغان سبکبال،                              پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم خورشید از آن دور، از آن قله پر برف                          آغوش کند باز،همه مهر،همه ناز سیمرغ طلایی پرو بالی ست که چون من                          از لانه برون آمده، دارد …

بیشتر بخوانید »

اشعار شب یلدا

en5507 310x205 - اشعار شب یلدا

گــذشـت پــائــیـز آمـــد فـصــل سرمـــا ســـر آغـــازش شـــب زیـبـــای یـلــــدا چــه شـبـهـای درازی دارد ایــن فصـل  یــقیــن زلـــف سیـاه گـیســـوی یـلــــدا در ایـــن فـصــل زمستــان یـکدلـی بـه محـــبــت دوسـتــی سـیــمــای یـلـــدا شــب یـلـــــدا عـجــب نیــکــو فـتــــاده  بـــه مــاه دی کـــه آیـــد بـــــوی یـلـــدا در ایــــام گــذشتــه کـــرسی عـــشـق بـپــــا بـــــود از شــــب والای یـلـــدا بـــه روی کــرسـی و سیـنـی فــراوان …

بیشتر بخوانید »

دلبری دارم

index41 175x205 - دلبری دارم

دلبری دارم که در دل بیقراری میکند میکُشد هر روز جان و راز داری میکند نیست بیجا کانکه خورشید ازپیِ دیداراوست گرکه با شمعی چو من ناسازگاری میکند تا نگارم را کند دور از گزند ِ روزگار ماه شبها روی بامش پاسداری میکند گرنهد گامی به صحرا ، تا ببوسد پای یار چشمه از خاک ِبیابان خویش جاری میکند ابر …

بیشتر بخوانید »

دیدم از دور بر افروخته سیمای تو را

index37 - دیدم از دور بر افروخته سیمای تو را

دیدم از دور بر افروخته سیمای تو را خواندم از  نرگس بیمار تو غمهای تو را   منکه هرگز نگشودم به کسی چشم نیاز دارم امروز به جان تو تمنای تو را   بخدا میکشدم حسرت این غم که چو شمع نکنم گرم چرا خلوت شبهای تو را   گردش چشم سیه مست تو سرمستم کرد به جهانی ندهم مستی …

بیشتر بخوانید »

تو كیستی كه من اینگونه بی تو بی تابم

index36 - تو كیستی كه من اینگونه بی تو بی تابم

تو كیستی، كه من اینگونه بی تو بی تابم؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم . تو چیستی، كه من از موج هر تبسم تو بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!   تو در كدام سحر، بر كدام اسب سپید؟ تو را كدام خدا؟ تو از كدام جهان؟ تو در كدام كرانه، تو از كدام صدف؟ تو در كدام چمن، …

بیشتر بخوانید »

زنی را می شناسم من

index32 183x205 - زنی را می شناسم من

زني را مي شناسم من که شوق بال و پر دارد ولي از بس که پر شور است دو صد بيم از سفر دارد * زني را مي شناسم من که در يک گوشه ي خانه ميان شستن و پختن درون آشپزخانه * سرود عشق مي خواند نگاهش ساده و تنهاست صدايش خسته و محزون اميدش در ته فرداست * …

بیشتر بخوانید »

بهانه شعری از مریم حیدرزاده

index31 - بهانه شعری از مریم حیدرزاده

گفتی که به احترام دل باران باش باران شدم و به روی گل باریدم گفتی که ببوس روی نیلوفر را از عشق تو گونه های او بوسیدم گفتی که ستاره شو ، دلی روشن کن من هم چو گل ستاره ها تابیدم گفتی که برای باغ دل پیچک باش بر یاسمن نگاه تو پیچیدم گفتی که برای لحظه ای دریا …

بیشتر بخوانید »

اندرز و نصیحت ایرج میرزا

index24 154x205 - اندرز و نصیحت ایرج میرزا

  روزگار تو دگر گردد و کار تو دگر  که ز روز بد تو بر تو شدم یاد آور   ای تو در دیده ی من ابهی من نور بصر  همه اعضایت تغییر کند پا تا سر    نه دگر مدح کند کس لب لعلت به شکر نه دگر ماند قد تو به سرو کشمر   چشمت آن چشمست اما …

بیشتر بخوانید »