شعر شهادت علی اصغر “
یـار سرافــراز مـني ای علیاصغر
شش ماهه سرباز مني ای علیاصغر
مظلوم علیاصغرم ای علی جانم (2)
****
ای آخرین یارم چرا چشم خود بستی
تنها تو را دارم چرا چشم خـود بستی
مظلوم علیاصغرم ای علی جانم (2)
****
قرآن کوچک حسین غرق خون گردید
آیاتش از خـون گلـو لالهگون گردید
مظلوم علیاصغرم ای علی جانم (2)
****
ای بسمل بیسـر شـده رفتی از دستم
یکبار دیگر خنده کن من حسین استم
مظلوم علیاصغرم ای علی جانم (2)
لبخنـد تـو زد آتشم ای عـلیاصغر
تیر از گلویت میکشم ای علیاصغر
مظلوم علیاصغرم ای علی جانم (2)
****
خون گلوی اصغرم آبرویم شد
عـلی عـلی علی گفتگویم شد
مظلوم علیاصغرم ای علی جانم (2)
****
رفتی و مـن تنهـا شدم بین دشمنها
تو پر زدی من میروم در حرم تنها
مظلوم علیاصغرم ای علی جانم (2)
///////////////////////// شعر شهادت علی اصغر ///////////////////
من به میدان شهادت قرص ماه آوردهام
شیرخـواره کودکی از خیمهگاه آوردهام
آخرین یارم علی مهر طومارم علی
****
طفـل عطشانم ز دریــا دلربـائی میکند
دستهای بستهاش مشکل گشائی میکند
آخرین یارم علی مهر طومارم علی
****
قلب اصغر گشته مثل آتشِ افروخته
بـر گلوی تشنة او آب دریـا سوخته
آخرین یارم علی مهر طومارم علی
****
اهل کوفه! کودک شش ماههام رفته ز تاب
از تلظّـیهای او آیــد صــدای آب آب
آخرین یارم علی مهر طومارم علی
****
بـارالها تیـر قــاتل اصغرم را شیر داد
پاسخ شش ماههام را حرمله با تیر داد
آخرین یارم علی مهر طومارم علی
****
بعـد هفتاد و دو لاله غنچهام پرپر شده
بر سر دوشم روان خونِ علیاصغر شده
آخرین یارم علی مهر طومارم علی
****
اصغرم در موج خون غسل شهادت میکند
بـر سـر دوش پـدر حق را عبادت میکند
آخرین یارم علی مهر طومارم علی
//////////////////////// شعر شهادت علی اصغر ///////////////////////
من بـرای خدا دستهگل میبرم
باشد این دستهگل غنچۀ پرپرم
هدیۀ داورم خنده کن اصغرم
****
چهـرۀ لالهگـون میپسندد خـدا
حنجر غرقه خون میپسندد خدا
هدیۀ داورم خنده کن اصغرم
****
خنده کن تا که از خون خضابت کنم
بــر ســر دوش خــود آفتابت کنم
هدیۀ داورم خنده کن اصغرم
****
هدیه بر خالق داورت میکنم
پیش تیـر بلا سپرت میکنـم
هدیۀ داورم خنده کن اصغرم
سینه و دست من شده گهوارهات
گشته تقـدیم حق گلوی پارهات
هدیۀ داورم خنده کن اصغرم
****
عهد من با خدا از تو کامل شود
قسمتت جای شیر، تیر قاتل شود
هدیۀ داورم خنده کن اصغرم
****
گرچه با سنِّ کم تو علیاصغری
بر روی دست من حجتِ اکبری
هدیۀ داورم خنده کن اصغرم
//////////////////////// شعر شهادت علی اصغر /////////////////////////
تشنگی قرار از کودکان گرفته
خیمه ها را عطش در میان گرفته
شرار بی آبی کشد زبانه
زند به جان همه تازیانه
ای عمو آب آب آب
آتش تشنگی در حرم فتاده
مشک های خالی روی هم فتاده
خیزد شرار غم ز هر کناره
خشکیده کام طفل شیرخواره
ای عمو آب آب آب
دشمنان بسته اند راه شط فرات
همتی رحمتی ای تو فُلک نجات
ای صاحب تیغ و عَلَم عمو جان
آبی بیاور در حرم عمو جان
ای عمو آب آب آب
بهره ور ز آبند وحش و طیر صحرا
وز عطش کبابند اهل بیت زهرا
آب روان بر ما حرام گشته
آب ذخیره هم تمام گشته
ای عمو آب آب آب
طفل شیرخواره از نفس فتاده
همچو مرغ بی جان در قفس فتاده
مادر او تاب و توان ندارد
شیری به جز اشک روان ندارد
ای عمو آب آب آب
چشمی از کودکان سوی آب روان
چشم دیگر بود بر تو ای مهربان
این لاله ها عطر مدینه دارند
شرار تشنگی به سینه دارند
ای عمو آب آب آب
ساقی تشنگان چشم مستت بود
فکر آبی بکن تا که دستت بود
ای درکفت ودیعه الهی
بگشاده ای شریعه با نگاهی
ای عمو آب آب آب
آمدیم عمو جان دور تو بگردیم
رحمتی کز این جا تشنه بر نگردیم
دل رقیه خواهرم شکسته
منتظر آب روان نشسته
ای عمو آب آب آب
لاله ها را ببین سر به هم داده اند
سویت ای باغبان دیده بگشاده اند
بشتاب و برپا کن لوای دین را
کن آبیاری لاله های دین را
ای عمو آب آب آب
هرچه در خیمه ها می کنم جستجو
نیست یک جرعه آب تا کنم تر گلو
زینب دلش کباب کودکان است
او تشنه تر از همه تشنگان است
ای عمو آب آب آب
//////////////////////// شعر شهادت علی اصغر //////////////////
باغبانان گل من سوخته در پای چمن
دگر امشب ندهید آب به گل های چمن
که گلستان علی بی آب است
دل اطفال علی در تاب است
وای از تشنه لبی
کوفیان آینه عاطفه را بشکستند
راه بر راهبران بشریّت بستند
با حسین بن بد کردند
راه چاره بَرِ او سد کردند
وای از تشنه لبی
نه همین آب بر اولاد علی می بندند
بر شرار عطش تشنه لبان می خندند
مشک بر دست و عمو می طلبند
همگی آب از او می طلبند
وای از تشنه لبی
تشنگی خیمه زده بر لب دریای فرات
پسر فاطمه و تشنه لبی، وایِ فرات
لب اطفال ز بس خشکیده است
همچنان غنچه آتش دیده است
وای از تشنه لبی
//////////////////// شعر شهادت علی اصغر /////////////////
من گل فروش آلاله پوشم
یک دسته گل دارم به دوشم
این دسته گل، از گلشن آل رسول است
برنامه سرخ مرا مُهر قبول است
طفل صغیر است، ناخورده شیر است مظلوم علی جان
دارم به دستم قرآن کوچک
سرّ عظیم است این جان کوچک
قنداقه اش پوشیده در دیبای رحمت
می جوشد از لب های او دریای رحمت
طفل صغیر است، ناخورده شیر است مظلوم علی جان
این گل که خونین قنداقه دارد
خون خدا را در ساقه دارد
با این همه از تشنگی در پیچ و تاب است
باب الحوائج باشد و محتاج آب است
طفل صغیر است، ناخورده شیر است مظلوم علی جان
از بس که تشنه است، اشکی ندارد
اشکی ندارد تا بر لبانش آبی ببارد
خون شد دل مردان جنگ از گریه او
گهواره هم آمد به تنگ از گریه او
طفل صغیر است، ناخورده شیر است مظلوم علی جان
محروم مانده از آب و از شیر
لالایی اوست آواز شمشیر
خواهد بیاندازد خود از دامان مادر
ناخن زند از تشنگی بر جان مادر
طفل صغیر است، ناخورده شیر است مظلوم علی جان
با جرعه ای طفل، سیراب گردد
با شبنمی گل، شاداب گردد
بر من نه رحمی بر علی اصغر من
شرمی کنید از جدّ و بیم از داور من
طفل صغیر است، ناخورده شیر است مظلوم علی جان
////////////////////// شعر شهادت علی اصغر /////////////////
ماهم و تابیده از مَهد شهادت
بسته ام در کودکی عهد شهادت
خون حق یاری، روح بیداری
در تنم جاری، باشد از داور
اصغرم اصغر
شیر سرخ کربلا را بچه شیرم
خالق شیرم، کجا محتاج شیرم؟
نو شده فصلم، گوهر اصلم
تشنه وصلم، وصلت داور
اصغرم اصغر
از کف مادر کفن پوشیده ام من
با گلوی نازکم جنگیده ام من
گرچه دیر آمد، آب تیر آمد
جای شیر آمد، شد گلویم تر
اصغرم اصغر
من یداللّهم کسی دستم نبسته
چون پرستو گر پر و بالم شکسته
از عطش نالم، می کند عالم
گریه بر حالم، تا صف محشر
اصغرم اصغر
تشنگی می سوزد از شرار آهم
می چکد مظلومی از طرز نگاهم
بر کنار من، بی قرار من
انتظار من، می کشد مادر
اصغرم اصغر
تاج گل هایم من و خون تاج من شد
بر سر دست پدر معراج من شد
نازپروردم، پر در آوردم
خنده ای کردم، چون گل پرپر
اصغرم اصغر
من به خون پاک خود دین زنده کردم
زان به هنگام شهادت خنده کردم
من خدا بینم، عصمت آیینم
یاور دینم، با رخ احمر
اصغرم اصغر
تا خدا کوچک ترین پیک حسینم
آخرین فریاد لبیک حسینم
این سراپا دل، رهبر کامل
شد به حق واصل، نزد پیغمبر
اصغرم اصغر
شمع محفل، چهره گلگون من شد
مُهر تأیید غدیر از خون من شد
روح اسلامم، نظم احکامم
می رود نامم، تا صف محشر
اصغرم اصغر
دست بابا بر لبم مُهر عطش زد
خون من فواره در ظهر عطش زد
من همه جانم، محو جانانم
مُهر پایانم، من بر این دفتر
اصغرم اصغر