آخرین خبرها

بایگانی/آرشیو برچسب ها : شهریار

نقش حقایق از شهریار

en5984 310x205 - نقش حقایق از شهریار

ای چشم خمارین که کشد سرمه خوابت وی جام بلورین که خورد باده نابت خواهم همه شب خلق به نالیدن شبگیر از خواب برآرم که نبینند به خوابت ای شمع که با شعله دل غرقه به اشگی یارب توچه آتش که بشویند به آبت ای کاخ همایون که در اقلیم عقابی یارب نفتد ولوله وای غرابت در پیچ و خم …

بیشتر بخوانید »

خراب از باد پائيز خمارانگيز تهرانم

en5750 310x205 - خراب از باد پائيز خمارانگيز تهرانم

خراب از باد پائيز خمارانگيز تهرانم خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم خدايا خاطرات سرکش يک عمر شيدايي گرفته در دماغي خسته چون خوابي پريشانم خيال رفتگان شب تا سحر در جانم آويزد خدايا اين شب آويزان چه مي خواهند از جانم پريشان يادگاريهاي بر بادند و مي پيچند به گلزار خزان عمر چون رگبار بارانم خزان هم …

بیشتر بخوانید »

نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت

en5651 310x205 - نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت

نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت تحمل گفتی و من هم که کردم سال‌ها اما چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت چو بلبل نغمه‌خوانم تا تو چون گل پاکدامانی حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانت تمنای وصالم نیست عشق من بگیر از من به دردت …

بیشتر بخوانید »

در باره ی استاد شهریار

en725 - در باره ی  استاد شهریار

  شهریار مُلک سخن «استاد شهریار» شهریار مُلک سخن ایران زمین، در سال 1285 ش، با نام «محمد حسین» در محله خُشکناب تبریز، پا به جهان هستی نهاد. پدرش «حاج میرآقا» مردی روحانی و از وکیلان دادگستری بود. محمد حسین مقدّمات فارسی و عربی را نزد پدر آموخت و تحصیلات ابتدایی را در دبستان های «متحده» و «فیوضات»، و دوره …

بیشتر بخوانید »

شعر در جست و جوی پدر

en1180 300x205 - شعر در جست و جوی پدر

دلتنگ غروبی خفه بیرون زدم از در در مُشت گرفته مُچ دست پسرم را یا رب به چه سنگی زنم از دست غریبی این کلّه ی پوک و سر و مغز پکرم را هم وطنم بار غریبی به سر دوش کوهی است که خواهد بشکاند کمرم را من مرغ خوش آواز و همه عمر به پرواز چون شد که شکستند …

بیشتر بخوانید »

ای غنچه ی خندان چرا خون در دل ما می کنی

en5842 310x205 - ای غنچه ی خندان چرا خون در دل ما می کنی

ای غنچه ی خندان چرا خون در دل ما می کنی خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا می کنی از تیر کج تابی تو، آخر کمان شد قامتم کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا می کنی ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را با دوست هم رحمی چو با …

بیشتر بخوانید »

سیزده بدر در شعر استاد شهریار

farhang14 310x140 - سیزده بدر در شعر استاد شهریار

یار و همسر نگرفتــــــم که گـــــــــــرو بود سرم تــــو شدی مادر و من با همه پیری پســـــــرم تو جگـــــرگوشه هم از شیر بریدی و هنـــــــوز من بیچـــــــاره همان عاشق خونیــن جگــــرم خون دل می خورم و چشــــــم نظربازم جـــام جرمم این است که صاحبــــدل و صاحب نظـرم من که با عشق نرانــــــدم به جوانـی هوسی هوس عشق و جوانـــی ست …

بیشتر بخوانید »