ابراز عشق به همسرتان در حضور فرزندانتان اشتباه نیست اما در این کار هم باید دقت لازم انجام گیرد و همچنین حد و مرزی برای آن در نظر گرفته شود. استاندارد تعیین کنید این وظیفه شما بعنوان پدر/مادر است که یک الگوی خوب از رابطه سالم و توام با عشق و محبت برای فرزندانتان بسازید و بوسیدن همدیگر در حضور …
بیشتر بخوانید »هانا
دلزدگی زناشویی به چه معنی است
دلزدگی زناشویی اتفاقی است که در بین زوجین ممکن است بعد از گذشت مدت زمانی از زندگی مشترک به وجود آید. کارشناس ارشد مشاوره خانواده گفت: روانشناسان میگویند دلزدگی زناشویی روندی تدریجی است و ذره ذره در تن روان ما ته نشین می شود. دلزدگی زناشویی آن قدر موثر است که حتی می تواند بدن ما را هم درگیر کند. …
بیشتر بخوانید »پرطرفداری مردان بد
شما هم حتما از برخی افراد سخنانی این چنین را شنیده اید که: میگویند زنها خودآزارند، میگویند اگر میخواهی یک زن را همیشه در زندگیات داشته باشی، باید زجرش دهی. باید زندگیاش را سخت کنی تا بهخاطر یک لبخندت بال دربیاورد و قدر کوچکترین قدمهایی که به سمتش برمیداری را بداند. میگویند اگر زنها را به رابطهای امن و برابر …
بیشتر بخوانید »حسادت عاشقانه چیست
احساس حسادت در زوجین امروزه دیده می شود و گاهی باعث ایجاد مشکلاتی بزرگ در زندگی زناشویی می شود. وجود این حس تجربه ای مهم در زندگی افراد به حساب می آید و بدون شک حاکی از نیازهای اساسی آنان است اما آن چیزی که اغلب افراد را در مورد این حس نگران می کند، اخلاق بیمارگونه، خشونت و عصبانیتی است …
بیشتر بخوانید »حسود بودن یا شکاک بودن
حسادت اگر در زندگی زناشویی به میزان مناسب باشد و زیاده روی در کار نباشد می تواند حتی مفید هم باشد اما نباید زیاده از حد باشد و به شک تبدیل شود. حسادت موجود بين زن و شوهر (تا حد متعادل آن) به اين دليل مفيد است که همسران حسود، خود نسبت به زندگي زناشوييشان بسيار وفادار هستند و مايلاند …
بیشتر بخوانید »تلخی خیانت
خیانت تلخ ترین تجربه ای است که در بین زوجین ممکن است به وجود بیاید و مسلما همه در تلخی آن شک ندارند. در گذشته آمار خیانت زنان نسبت به همسرانشان بسیار ناچیز بود و دلیل آن را می توان پایبندی بیشتر زنان به اصول مذهبی و حضور کمتر آنها در اجتماع و پایین بودن سطح ارتباطات زن و مرد در …
بیشتر بخوانید »نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت تحمل گفتی و من هم که کردم سالها اما چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت چو بلبل نغمهخوانم تا تو چون گل پاکدامانی حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانت تمنای وصالم نیست عشق من بگیر از من به دردت …
بیشتر بخوانید »شعر بوی عیدی
بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو بوی یاس جانمازترمه ی مادربزرگ با اینا زمستونو سر می کنم با اینا خستگی مو درمی کنم شادی شکستن قلک پول وحشت کم شدن سکه ی عیدی از شمردن زیاد بوی اسکناس تا نخورده ی لای کتاب بااینا زمستون و سر می کنم بااینا …
بیشتر بخوانید »ای خیال قامتت آه ضعیفان را عصا
ای خیال قامتت آه ضعیفان را عصا بر رخت نظارهها را لغزش از جوش صفا نشئهٔ صدخم شراباز چشممستتغمزهای خونبهای صد چمن از جلوههایت یک ادا همچوآیینه هزارت چشم حیران رو بهرو همچوکاکل یکجهان جمعپریشان درقفا تیغ مژگانت به آب ناز دامن میکشد چشم مخمورت بهخون تاک میبندد حنا ابروی مشکینت از بار تغافلگشته خم ماندهزلف سرکشت ز اندیشهٔ دلها …
بیشتر بخوانید »دلم می خواد از مریم حیدرزاده
دلم می خواد یه چیزی رو بدونی دیگه نه عاشقی نه مهربونی منم دیگه تصمیمم رو گرفتم اصلا نمی خوام که پیشم بمونی دیشب که داشتم فکرام و می کردم دیدم با تو تلف شده جوونی یه جا یه جمله ی قشنگی دیدم عاشقو باید از خودت برونی چه شعرایی من واسه تو نوشتم تو همه چیز بودی جز آسمونی …
بیشتر بخوانید »شعر زندگی از مریم حیدرزاده
زندگي پر از سواله مي دونم رسيدن به تو خياله مي دونم تو ميگي يه روزي مال من ميشي اما موندت محاله مي دونم تو ميگي شبا دعامون مي کني چشمه چات زلاله مي دونم توي آسمون سرنوشت ما ماه کامل مه لاله مي دونم تو ميگي پرنده شيم بريم هوا غصه ما دو تا باله مي دونم چشم من …
بیشتر بخوانید »شعر اگه تو از پیشم بری
اگه تو از پيشم بري سر به بيابون مي ذارم هر چي گل شقايقه رو خاك مجنون مي ذارم اگه تو از پيشم بري من خودم و گم مي کنم به عمر تو رو شرمنده حرفاي مردم مي کنم اگه تو از پيشم بري دل رو به دريا مي زنم غرور خورشيد و با برف آرزوها مي شكنم اگه تو …
بیشتر بخوانید »تولدی دیگر از فروغ فرخزاد
همهء هستي من آيهء تاريکيست که ترا در خود تکرار کنان به سحرگاهان شکفتن ها و رستن هاي ابدي آه کشيدم ، آه من در اين آيه ترا به درخت و آب و آتش پيوند زدم زندگي شايد يک خيابان درازست که هر روز زني با زنبيلي از آن ميگذرد زندگي شايد ريسمانيست که مردي با آن خود را از …
بیشتر بخوانید »سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش
سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش مستانه شد حديثش پيچيده شد زبانش گه می فتد از اين سو گه می فتد از آن سو آن کس که مست گردد خود اين بود نشانش چشمش بلای مستان ما را از او مترسان من مستم و نترسم از چوب شحنگانش ای عشق الله الله سرمست شد شهنشه برجه بگير زلفش درکش در …
بیشتر بخوانید »بر خام جدی ایستاده ام
بر خاک جدی ايستادم و خاک، بهسانِ يقينی استوار بود. به ستاره شک کردم و ستاره در اشکِ شکِّ من درخشيد. و آنگاه به خورشيد شک کردم که ستارهگان را همچون کنيزکانِ سپيدرويی در حرمخانهیِ پُرجلالاش نهانمیکرد. ديوارها زندان را محدود میکند ديوارها زندان را محدودتر نمیکند. ميانِ دو زندان درگاهِ خانهیِ تو آستانهیِ آزادی است ليکن در آستانه تو …
بیشتر بخوانید »شب و هوس از فروغ فرخزاد
در انتظار خوابم و صد افسوس خوابم به چشم باز نميآيد اندوهگين و غمزده مي گويم شايد ز روي ناز نمي آيد چون سايه گشته خواب و نمي افتد در دامهاي روشن چشمانم مي خواند آن نهفته نامعلوم در ضربه هاي نبض پريشانم مغروق اين جواني معصوم مغروق لحظه هاي فراموشي …
بیشتر بخوانید »عشق چه زیبا بود اگر
عشق ؛چه زیبا بود اگر با تو بود. عشق ؛چه زیبا بود اگر فقط یکبار، فقط یکبار در چشمانت نشانی از آن می دیدم. عشق ؛چه زیبا بود اگر تنها قلبت برای من میتپید. عشق ؛چه زیبا بود اگر دستانت گرمی میداد به دستانم. عشق ؛چه زیبا بود اگر طنین صدای زیبایت در گوشم یک بار دیگر می پیچید. عشق …
بیشتر بخوانید »اشعاری در مورد باران
خيلي وقته ديگه بارون نزده رنگ عشق به اين خيابون نزده خيلي وقته ابري پرپر نشده دل آسمون سبك تر نشده مه سرد رو تن پنجره ها مثل بغض توي سينه ي منه ابر چشمام پر اشكه اي خدا وقتشه دوباره بارون بزنه خيلي وقته كه دلم براي تو تنگ شده قلبم از دوري تو بد جوري دلتنگ شده بعد …
بیشتر بخوانید »شعر عصیان خدا از فروغ
گر خدا بودم ملائک را شبي فرياد ميکردم سکه خورشيد را در کوره ظلمت رها سازند خادمان باغ دنيا را ز روي خشم ميگفتم برگ زرد ماه را از شاخه ها جدا سازند نيمه شب در پرده هاي بارگاه کبرياي خويش پنجهء خشم خروشانم را زير و رو ميريخت دستهاي خته ام بعد از هزاران سال خاموي کوهها را در …
بیشتر بخوانید »در باره ی استاد شهریار
شهریار مُلک سخن «استاد شهریار» شهریار مُلک سخن ایران زمین، در سال 1285 ش، با نام «محمد حسین» در محله خُشکناب تبریز، پا به جهان هستی نهاد. پدرش «حاج میرآقا» مردی روحانی و از وکیلان دادگستری بود. محمد حسین مقدّمات فارسی و عربی را نزد پدر آموخت و تحصیلات ابتدایی را در دبستان های «متحده» و «فیوضات»، و دوره …
بیشتر بخوانید »