35 گرم آرد، یک قاشق غذاخوري پودر شكلات، كمي نمك و یک و يكدوم قاشق غذاخوري شكر قهوهاي را با هم مخلوط كنيد. در كاسهاي ديگر یک عدد تخممرغ، دو قاشق غذاخوري شير، یک قاشق غذاخوري كره و يكچهارم قاشق چايخوري وانيل را مخلوط كنيد، سپس مواد خشك را به مواد تر اضافه كنيد، آن را در يك ماگ 500 …
بیشتر بخوانید »طرز تهیه ی برشت سرد لهستانی
مواد لازم: چغندر 6 عدد پياز 2 فنجان آب 1.5 ليتر خامه ترش 1 فنجان كاهو 250 گرم جعفري ساطوري شده 2 قاشق سوپخوري شويد يا شبت 2 قاشق سوپخوري سركه 2 قاشق مرباخوري شكر 2 قاشق مرباخوري سيب زميني 3 عدد تخم مرغ پخته 2 عدد نمك 1.5 قاشق مرباخوري طرز تهيه: چغندر خرد کرده ، پياز ، سرکه …
بیشتر بخوانید »شعر زندگی از مریم حیدرزاده
زندگي پر از سواله مي دونم رسيدن به تو خياله مي دونم تو ميگي يه روزي مال من ميشي اما موندت محاله مي دونم تو ميگي شبا دعامون مي کني چشمه چات زلاله مي دونم توي آسمون سرنوشت ما ماه کامل مه لاله مي دونم تو ميگي پرنده شيم بريم هوا غصه ما دو تا باله مي دونم چشم من …
بیشتر بخوانید »شعر اگه تو از پیشم بری
اگه تو از پيشم بري سر به بيابون مي ذارم هر چي گل شقايقه رو خاك مجنون مي ذارم اگه تو از پيشم بري من خودم و گم مي کنم به عمر تو رو شرمنده حرفاي مردم مي کنم اگه تو از پيشم بري دل رو به دريا مي زنم غرور خورشيد و با برف آرزوها مي شكنم اگه تو …
بیشتر بخوانید »تولدی دیگر از فروغ فرخزاد
همهء هستي من آيهء تاريکيست که ترا در خود تکرار کنان به سحرگاهان شکفتن ها و رستن هاي ابدي آه کشيدم ، آه من در اين آيه ترا به درخت و آب و آتش پيوند زدم زندگي شايد يک خيابان درازست که هر روز زني با زنبيلي از آن ميگذرد زندگي شايد ريسمانيست که مردي با آن خود را از …
بیشتر بخوانید »سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش
سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش مستانه شد حديثش پيچيده شد زبانش گه می فتد از اين سو گه می فتد از آن سو آن کس که مست گردد خود اين بود نشانش چشمش بلای مستان ما را از او مترسان من مستم و نترسم از چوب شحنگانش ای عشق الله الله سرمست شد شهنشه برجه بگير زلفش درکش در …
بیشتر بخوانید »بر خام جدی ایستاده ام
بر خاک جدی ايستادم و خاک، بهسانِ يقينی استوار بود. به ستاره شک کردم و ستاره در اشکِ شکِّ من درخشيد. و آنگاه به خورشيد شک کردم که ستارهگان را همچون کنيزکانِ سپيدرويی در حرمخانهیِ پُرجلالاش نهانمیکرد. ديوارها زندان را محدود میکند ديوارها زندان را محدودتر نمیکند. ميانِ دو زندان درگاهِ خانهیِ تو آستانهیِ آزادی است ليکن در آستانه تو …
بیشتر بخوانید »شب و هوس از فروغ فرخزاد
در انتظار خوابم و صد افسوس خوابم به چشم باز نميآيد اندوهگين و غمزده مي گويم شايد ز روي ناز نمي آيد چون سايه گشته خواب و نمي افتد در دامهاي روشن چشمانم مي خواند آن نهفته نامعلوم در ضربه هاي نبض پريشانم مغروق اين جواني معصوم مغروق لحظه هاي فراموشي …
بیشتر بخوانید »عشق چه زیبا بود اگر
عشق ؛چه زیبا بود اگر با تو بود. عشق ؛چه زیبا بود اگر فقط یکبار، فقط یکبار در چشمانت نشانی از آن می دیدم. عشق ؛چه زیبا بود اگر تنها قلبت برای من میتپید. عشق ؛چه زیبا بود اگر دستانت گرمی میداد به دستانم. عشق ؛چه زیبا بود اگر طنین صدای زیبایت در گوشم یک بار دیگر می پیچید. عشق …
بیشتر بخوانید »اشعاری در مورد باران
خيلي وقته ديگه بارون نزده رنگ عشق به اين خيابون نزده خيلي وقته ابري پرپر نشده دل آسمون سبك تر نشده مه سرد رو تن پنجره ها مثل بغض توي سينه ي منه ابر چشمام پر اشكه اي خدا وقتشه دوباره بارون بزنه خيلي وقته كه دلم براي تو تنگ شده قلبم از دوري تو بد جوري دلتنگ شده بعد …
بیشتر بخوانید »شعر عصیان خدا از فروغ
گر خدا بودم ملائک را شبي فرياد ميکردم سکه خورشيد را در کوره ظلمت رها سازند خادمان باغ دنيا را ز روي خشم ميگفتم برگ زرد ماه را از شاخه ها جدا سازند نيمه شب در پرده هاي بارگاه کبرياي خويش پنجهء خشم خروشانم را زير و رو ميريخت دستهاي خته ام بعد از هزاران سال خاموي کوهها را در …
بیشتر بخوانید »در باره ی استاد شهریار
شهریار مُلک سخن «استاد شهریار» شهریار مُلک سخن ایران زمین، در سال 1285 ش، با نام «محمد حسین» در محله خُشکناب تبریز، پا به جهان هستی نهاد. پدرش «حاج میرآقا» مردی روحانی و از وکیلان دادگستری بود. محمد حسین مقدّمات فارسی و عربی را نزد پدر آموخت و تحصیلات ابتدایی را در دبستان های «متحده» و «فیوضات»، و دوره …
بیشتر بخوانید »شعر مرگ من را از احمد شاملو
اینک موج سنگین گذرزمان است که در من می گذرد اینک موج سنگین زمان است که چون جوبار آهن در من می گذرد اینک موج سنگین زمان است که چو نان دریائی از پولاد و سنگ در من می گذرد *************** در گذر گاه نسیم سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام در گذرگاه باران سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام …
بیشتر بخوانید »لحظه های کاغذ
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی،زندگی های اداری آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری صندلی های خمیده،میزهای …
بیشتر بخوانید »خانه ی دوست کجاست
خانه دوست كجاست؟ در فلق بود كه پرسيد سوار آسمان مكثي كرد رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت به تاريكي شبها بخشيد و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت نرسيده به درخت كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است ميروي تا ته آن كوچه كه از …
بیشتر بخوانید »