چنین می گفت شاگردی به مکتب که این مکتب چه تاریکست یا رب نباشد جز همان تاریک دیوار همان لوح سیاه تیره و تار همان درس و همان بحث مبین همان تکلیف و آن جای معین همیشه این کتاب و این قلمدان همین دفتر که دو پیش است و دیوان نشاید خواند این را زندگانی کسالت …
بیشتر بخوانید »بایگانی/آرشیو برچسب ها : ایرج میرزا
محنت بسیار
عاشقي محنت بسيار كشيد تا لب دجله به معشوقه رسيد نا شده از گل رويش سيراب كه فلك دسته گلي داد به اب نازنين چشم به شط دوخته بود فارغ از عاشق دلسوخته بود ديد در روي شط ايد به شتاب نو گلي چون گل رويش شاداب خواست كازاد كند از بندش اسم گل برد در اب افكندش خوانده بود …
بیشتر بخوانید »اندرز و نصیحت ایرج میرزا
روزگار تو دگر گردد و کار تو دگر که ز روز بد تو بر تو شدم یاد آور ای تو در دیده ی من ابهی من نور بصر همه اعضایت تغییر کند پا تا سر نه دگر مدح کند کس لب لعلت به شکر نه دگر ماند قد تو به سرو کشمر چشمت آن چشمست اما …
بیشتر بخوانید »شعر قلب مادر (ایرج میرزا)
داد معشوقه به عـــــــــــــاشق پيغام كه كند مـــــــــــــادر تو با من جنگ هر كجا بيندم از دور كـــــــــــــــــند
بیشتر بخوانید »