رویم ز گریه بین چو گلین کاه زیر آب از شرم روی توست رخ ماه زیر آب ماهی تنی و میکنی از اشک من گریز نه ماهیان کنند وطن گاه زیر آب نی نی توراست عذر که مشک و میی بهم نی مشک و می شود آنگاه زیر آب تخم وفاست دانهٔ دل چون به دست توست خواهی به زیر …
بیشتر بخوانید »بایگانی/آرشیو برچسب ها : خاقانی
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او شیر مردان را از نافهٔ آهو کم نیست هر دلی را که کبودی ز لب لعل تو …
بیشتر بخوانید »خوش خرامان میروی
خوش خوش خرامان میروی، ای شاه خوبان تا کجا شمعی و پنهان میروی پروانه جویان تا کجا؟ زانصاف خو واکردهای، ظلم آشکارا کردهای خونریز دلها کردهای، خون کرده پنهان تا کجا؟ غبغب چو طوق آویخته فرمان ز مشک انگیخته صد شحنه را خون ریخته با طوق و فرمان تا کجا؟ بر دل چو آتش میروی تیز آمدی کش میروی درجوی …
بیشتر بخوانید »