شعر کودکانه خروس نگو یه ساعت “ زمستون و تابستون صبح سحر خروسخون پر می زد از تو لونه رو پشت بوم خونه قوقولی قوقو بیدار شین مشغول کار و بار شین گاوه می گفت : “ما” باز که تویی وا! بزیه می گفت: “بع” بذار بخوابیم، نع! سگه می گفت: “عو عو” مردم آزار هو هو! مرغه می گفت: …
بیشتر بخوانید »