اي راحت روانم، دور از تو ناتوانم باري، بيا که جان را در پاي تو فشانم هم روا ندارم کايي براي جاني بگذار تا برآيد در آرزوت جانم اين بگذار تا بميرم در آرزوي رويت بي روي خوبت آخر تا چند زنده مانم؟ دارم بسي شکايت چون نشنوي چه گويم؟ بيهوده قصهي خود در پيش تو چه خوانم؟ گيرم که …
بیشتر بخوانید »