آه اي مردي كه لبهاي مرا از شرار بوسه ها سوزانده اي هيچ در عمق دو چشم خامشم راز اين ديوانگي را خوانده اي هيچ مي داني كه من در قلب خويش نقشي از عشق تو پنهان داشتم هيچ مي داني كز اي عشق نهان آتشي سوزنده بر جان داشتم گفته اند آن زن زني ديوانه است كز لبانش بوسه …
بیشتر بخوانید »