جملات زیبای عاشقانه “
راستش را بخواهی دیگر منتظر آمدن تو نیستم …
منتظر رفتن خودم هستم …
قلبم پیرمردی هفتاد ساله است
زانو هایش درد میکند…
تا چند نظر به روی مهتاب کنم
خود را به هوای دیدنت آب کنم
یک قطعه ی عکس خود برایم بفرست
تا در دل بیقرار خود ، قاب کنم
این جا
آنقدر شاعرانه دروغ می گویند
و آنقدر در دروغ هایشان شاعر می شوند
که نمیدانم
در این سرزمین
با اینهمه فریب
چگونه ست که دلم هنوز
خواب باران را دوست دارد!!!
چــــقـدر “سنـــگـیـن ” اســتــــ !
تـکلـــیـف ِ زنـــــدگــی ،
بـــی تـــــو . . . !!
من دیـــوانه ی آن لـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی ؛
و محکم در آغوشم بگیــری ،
و شیطنت وار ببوسیم ….
و من نگذارم !
عشق من …
بوسه با لـــجبازی ، بیشتر می چسبـــد … !!!
ای کاش که من پیر شوم در بغلت
با دست تو زنجیر شوم در بغلت
پرواز پر از حس رهایی ست ولی
ای کاش زمین گیر شوم در بغلت
پاییز یا زمستان چه تفاوتی دارد ؟
عشق مهربونم
.
حضورت ، صدایت ، نفس هایت و گرمی دستانت
.
.
.
بهاری میکند سرزمین مرا …
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
یک طرف خاطره ها یک طرف فاصله ها
در همه ی آوازها حرف آخر زیباست
آخرین حرف تو چیست؟تا به آن تکیه کنم
حرف من دیدن پرواز تو در فردا هاست
این عادلانه نیست!
گاهی در شعرهایم مجبورم
زیبایی تو را
در آغوش بیگانه ای تصور کنم
افسوس که تو همچنان زیبایی،
حتی وقتی
سهم من نیستی!
صفای باطنت را دوست دارم
کلام و ظاهرت را دوست دارم
تو گرچه دوری از من ای عزیزم
وفای حاضرت را دوست دارم
دلــــــــــــمان كه ميگرد
تاوان لحظه هايست كه
دل ميـــــــــــــــــــبنديم