آخرین خبرها

فلسفه لعن و سبّ

lan 200x100 - فلسفه لعن و سبّچرا شيعه دشمنان اسلام و مسلمين و پيامبر(صلى الله عليه وآله ( و اهل بيتش را لعن مى كند؟ آيا واژه لعن و به طور كلّى تبرّى، موجب خشونت گرايى و دشمن تراشى نيست؟ آيا موجب تفرقه بين مسلمانان و در نتيجه، تسلط كفّار نمى گردد؟

بهتر آن نيست شيوه اى ديگر پيش روى قرار دهيم، به جاى گلوله از گل سخن بگوييم و استراتژى «صلح و سكوت و سلام» را برگزينيم؟ اينها سؤال ها واشكال هايى است كه از طرف مخالفين مطرح مى شود، ونيز گاهى مشاهده مى شود كه در بين جوان ها نيز اين سؤال مطرح است كه: چرا ما دشمنان گذشته خود را لعن مى كنيم و ازآنان تبرّى مى جوييم؟ در اين قسمت به اين موضوع مهم مى پردازيم .

لعن در لغت

راغب اصفهانى مى گويد: «لعن به معناى طرد و دور كردن با غضب است. لعن اگر ازجانب خدا باشد در آخرت به معناى عقوبت و در دنيا به معناى انقطاع از قبول رحمت وتوفيق است. واگر از انسان باشد به معناى دعا و نفرين و در خواست بر ضرر غيراست».(1)
طريحى مى گويد: «لعن به معناى طرد از رحمت است».(2)
ابن اثير مى گويد: «اصل لعن به معناى طرد و دور كردن از خداست. و ازخلق به معناى سبّ و نفرين است(3)

لعن در پرتو قرآن و روايات

خداوند متعال در قرآن كريم 37 بار «لعن» را با انتساب به خودش و نيزيك بار با انتساب به مردم به كار برده است. و اين حدّبه كار بردن اين واژه فى حدّذاته دليل بر مشروعيت لعن از حيث اصل اوّلى است. و در قرآن هيچ موردى وجود نداردكه ازلعن نهى شده باشد، در حالى كه از سبّ نهى شده است; آن جا كه مى فرمايد” وَلاتَسُبُّوا الَّذينَيَدْعُونَ مِنْ دوُنِ اللهِ فَيَسُّبُوا اللهَ عَدْواً ” (4); «و شما مؤمنان به آنان كه غيرخدارا مى خوانند دشنام مدهيد تا مبادا آنان هم از روى دشمنى و جهالت خدا رادشمنام دهند».
هم چنين با مراجعه به سنت نبوى پى مى بريم كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) تعبير «لعن» و مشتقات آن را در مواردبسيارى، حتى در خصوص مسلمانان و برخى از صحابه به كار برده است; نهى هايى كه با غضبشديد همراه بوده است; به جهت كارهاى زشتى كه از آنها صادر شده بود. با مراجعه بهموسوعه هايى كه در مورد احاديث نبوى نوشته شده پى مى بريم كه بيش از سيصد موردپيامبر(صلى الله عليه وآله) بر ديگران لعنكرده اند.(5)
پيامبر(صلى الله عليه وآله): «خدا لعنتكند شراب، شرابخوار، ساقى، بايع و مشترى آن را)(6)و نيز فرمود: «خدا لعنت كند رشوه دهنده و رشوه گيرندهرا در قضاوت»(7)و نيز فرمود: خدا لعنت كند ربا وگيرنده و دهنده و نويسنده و شاهد… آنرا(8).
1- مفردات راغب، ص471، 3.
2- مجمع البحرين، ج6، ص309.
3- النهاية، ج 4 ص 330.
4-انعام (6) آيه 108.
5- موسوعة اطراف الحديث النبوى، ج6، ص 594 ـ 606.
6-سنن ابى داود ج 3 ص 324.
7-مسند احمد ج 2 ص 387.
8-. الجامع الصغير ج 2 ص 406.

مصاديق لعن در قرآن كريم

با مراجعه به قرآن كريم پى مى بريم كه خداوند متعال لعن را در چهارمورد به كار برده است:
1 ـ در مورد ابليس; آن جا كه مى فرمايد: ” وَإنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتى إِلى يَوْمِ الدِّينِ ” (1); «وهمانا لعنت منبرتوست تا روز جزا».
2 ـ در مورد عموم كافرين; آن جا كه مى فرمايد: ” إنَّ اللهَ لَعَنَ الْكافِرينَ وَأَعَدَّ لَهُمْسَعيراً ” ;(2) «همانا خداوند لعنت كرده كافران را و براى آنان جهنم را آماده نموده است».
3 ـ در مورد اهل كتاب به طور عموم و يهود به طور خصوص; آن جا كهمى فرمايد: ” لُعِنَ الَّذينَكَفَرُوا مِنْ بَنى إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَعيسَى بْنِمَرْيَمَ ” ،(3) «لعنت شدند كسانى كه از بنى اسرائيل كافر شدند، به زبان داود و عيسى بن مريم».
4 ـ مواردى كه لعنت بر عنوان عامّى وارد شده، كه قابل انطباق بامسلمين است; مثال:
الف) عنوان ظالمين: ” ألا لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الظّالِمينَ ” ;(4) «آگاه باش لعنت خدا بر ظالمان است».
ب) عنوان كاذبين: ” وَالْخامِسَةُ أنَّ لَعْنَةَ اللهِ عَلَيهِ إنْ كانَ مِنَالْكاذِبينَ ” ،(5) «و بار پنجم قسم ياد كند كه لعنت خدا بر او باد اگر ازدروغ گويان باشد».
ج)عنوان ايذاى رسولصلى الله عليهوآله: وَالَّذينَيُؤْذوُنَ اللهَ وَرسُولَهُ لَعَنَهُمَ اللهُ فِي الدُّنْياوَالآخِرَةِ ;(6) وكسانى كه خدا و رسول را اذيت مى كنند خداوند آنان رادر دنيا و آخرت مشمول لعنت خود قرار داده است.
د) عنوان رمى محصنات به زنا: ” إِنَّ الَّذينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِلُعِنُوا فِى الدُّنْيا وَالآخِرَةِ ” ((7) «كسانى كه به زنان با ايمان و پاك دامن بى خبر از كاربد تهمت بستند محققاً در دنيا و آخرت ملعون شدند».
هـ ) عنوان قتل مؤمن: ” وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجززاءُهُ جَهَنَّمُ خالِداًفيها وَغَضَبَ اللهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذابَاًعَظيماً ” (8); «وهركس مؤمنى را به عمد بكشد مجازاتش آتش جهنم است كه در آن جاويد معذب خواهد بود. خدا بر او خشم و لعنت كند، و عذابى بسيار شديد برايش مهّيا سازد».
و) عنوان نفاق: ” وَعَدَ اللهُ الْمُنافِقينَ وَالْمُنافِقاتِ وَالْكُفّارَ نارَجَهَنَّمَ خالِدينَ فِيها هِىَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللهُ وَلَهُمْ عَذابٌمُقيمٌ ” (9)«خدا مرد و زن از منافقان و كافران را وعده آتش دوزخ و خلود در آن داده، همان دوزخبراى كيفر آنان كافى است، و خدا آنان را لعن كرده و براى آنان عذاب ابدى است».
ز) عنوان فساد و قطع رحم: ” فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الاَْرْضِوَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمْ اللهُ فَأَصَمَّهُمْوَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ(10) «شما منافقان اگر از فرمان خدا و طاعت روى برگردانيديا در زمين فساد و قطع رحم كنيد باز هم اميد داريد؟ اينان همين منافقانند كه خداآنان را لعن كرده و گوش و چشمشان را كور گردانيد.
1- ص(38) آيه78
2-احزاب (33) آيه 64.
3- مائده (5) آيه 78.
4- هود (11) آيه 18.
5- نور (24) آيه 7.

حكمت لعن و تبرّى

در روايات اسلامى به حبّ و بغض توجّه خاص شده است; چه در سطح كلىّ، آنجا كه مى فرمايد: «هل الإيمان إلاّ الحبّ و البغض(1); آيا دين غير از حبّ و بغض است»، و چه در مورد و مصداق خاص، همانند آن كه رسولخدا(صلى الله عليه وآله) به علىّ(عليه السلام)مى فرمايد: «يا علىّحبّك ايمان و بغضك نفاق(2)اى على! حبتو ايمان و بغض تو نفاق است.
به چه دليل اين همه به حبّ و بغض تأكيد مى شود؟ اين سؤال را با بيانچند نكته توضيح خواهيم داد:
1 ـ مى دانيم كه حبّ و بغض دو نيروى بسيار عظيم است كه اگر در حدّكمال در وجود انسان يافت شود، اثر بسيار عظيمى خواهد داشت; مثلا كسى كه محبّت شخصىرا به جهت آن كه مظهر همه خوبى هاست در دل داشته باشد، اين در حقيقت بيانگر عشق ومحبّت او بخوبى هاست و اين عشق و محبّت نيروى بسيار عظيمى است كه مى تواند تمام قوارا در اختيار گرفته و به سوى محبوب اصلى ـ كه همان خداوند متعال است ـ سوق دهد. واين همان كمال و سعادت مطلوب انسان است.
2 ـ از طرفى ديگر، بغض نيز در صورتى كه در دل انسان نسبت به يك نفر كهكاملا شقى به وجود آيد، در حقيقت در وجود انسان تمام نفرت ها جمع مى شود تا از آنشخص بيزار شود، و اين در حقيقت بيزارى از بدى هاست و از هر چه كه انسان را از خدادور مى كند.
3 ـ اسلام بر خلاف برخى اديان، مانند سكه دو رويى است كه به لحاظضرورت اجتماعى به هر دو امر مهمّ (تولّى و تبرّى) سفارش كرده است. انسان نمى تواندخوب و بد و يا مظهر خوبى ها و بدى ها، را با هم دوست داشته باشد، زيرا دو امرِمتضادند.
4 ـ روان شناسان نيز بر اين امر مهم تأكيد دارند كه بهترين راه (عمومىو خصوصى) براى تشوق مردم به حقّ و حقيقت و دورى از فساد و بدى ها ارائه الگوهايىكامل از هر دو طرف است، كه از حيث ادبى و هنرى و روانى اثر بسيارى در جامعهمى تواند داشته باشد.
5 ـ حبّ و بغض تنها در قلب نمى ماند، بلكه ظهور و بروز دارد و مادامىكه با منع شرعى و عقلى مزاحمت نكند اشكالى ندارد، بلكه رجحان هم دارد. اين مطلب ازحيث روانى نيز قابل تأمل است، زيرا ابراز و اظهار يك مطلب سبب تلقين در نفس انسان وملكه شدن آن مى شود. از همين رو ابراز تبرّى و تولّى در ساختن شالوده روحى انسانبسيار مؤثر است.
6 ـ تبرّى و تولّى و لعن كردن در حقيقت شعار دادن و اعلان خطر و بشارت است; اعلان خطر است به مردم كه اى مردم! مواظب باشيد دشمنانى در كمين بوده و هستند تادين شما را ضايع كرده و شما را از مسير مستقيم منحرف سازند، از آنان پيروى نكنيد. اعلان بشارت است به مردم در اين كه: ما الگوهايى بسيار كامل و خوب داريم كه اگردنبال آنها رفته و از آنان پيروى كنيد، قطعاً به حقّ و حقيقت و لقاى الهى خواهيدرسيد و اين در حقيقت از مصاديق امر به معروف و نهى از منكر اجتماعى است.
7 ـ اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) از جهاتىمورد توجه خاص مسلمانان اند، زيرا آنان كسانى اند كه آن حضرت را درك كرده و از اوسخن شنيده و سيره عملى اش را مشاهده نموده اند. از طرفى، به جهت فداكارى هايى كهبرخى از آنان در راه حفظ و گسترش اسلام داشته اند قابل تقديرند; از همين رومسلمانان توجه خاص به آنان دارند. از سوى ديگر، كسانى كه سدّ راه پيشرفت واقعىاسلام بودند و باعث انحراف در جامعه اسلامى مى شدند، بزرگ ترين ضربه را به اسلام ومسلمانان زده اند، به همين علت است كه الگوهاى خوب و بد از ميان صحابه انتخابمى شود.
1- كافى، ج2، ص125، ح5; بحار الانوار، ج66، ص241،ح16.
2-معانى الأخبار، ص206; بحار الانوار ج30، ص42،ح13.
با اين وصف، به اين نتيجه مى رسيم كه مسئله تولّى و تبرّى و لعن ازضروريات اجتماعى و از راه هاى سوق دادن مردم به حقّ و حقيقت و دورى از فساد و تباهىاست. آرى، آنچه در باب لعن از آن نهى شده اين است كه لعن ذكر دائمى انسان باشد،همان گونه كه در روايات به صيغه مبالغه از آن نهى شده است. در مصادر حديثى عامه ازپيامبر(صلى الله عليه وآله) وارد است كه مؤمن، لعّانـ يعنى بسيار لعن كند ـ نيست.(1) ولى مرحوم فيضكاشانى آن را به لحاظ كمّى وعددى گرفته و حديث را اين گونه معنا كرده است: «مؤمننبايد همه را لعنت كند، ولى از لعن مستحقان جلوگيرى نكرده است، وگرنه مى فرمود: «لاتكونوا لاعنين» زيرا بين اين دو تعبير فرقى است كه صاحبان ادب مى فهمند.(2)
چگونه ممكن است كسى تبرّى را از مستحقّ آن مضايقه كند، در حالى كهخداوندمتعال مى فرمايد: ” قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَمَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَمِنْ دُونِ اللهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ الْعَدَاوَةُوَالْبَغْضَاءُ أَبَداً ” (3); «براى شما مؤمنان بسيار پسنديده و نيكوست كه بهابراهيم و اصحابش اقتدا كنيد كه آنان به قوم خود گفتند: ما از شما و بت هاى شما كهبه جاى خدا مى پرستيد به كلّى بيزاريم. ما مخالف و منكر شماييم و هميشه ميان ما وشما كينه و دشمنى خواهد بود».

محلّ نزاع

حقيقت اين است كه بين هيچ مذهبى از مذاهب اسلامى در اصل مسئله لعن اختلاف چندانى نيست و فقط برخى از افراد ساده لوح و خشك در اصل مسئله احتياطمىورزند، ولى اكثر قريب به اتفاق، اصل جواز لعن را قبول دارند، واگر اختلافى هست درمتعلق و محلّ لعن است.
همان گونه كه گفته شد، شيعه اماميه لعن را بر برخى از صحابه به كارمى برد كه منشأ فساد در جامعه عصر خود و بعد از آن تا روز قيامت شده اند، و از آنجا كه صحابه، مورد توجه خاص و براى عموم مردم محك دين اند، شيعه اماميه ضرورمى داند كه با اعلام برائت از آنان مردم را از اين خطر بزرگ آگاه سازد، كه اين فرديا دسته خطر سازند، تا مردم از او و دسته و طرفدارانش دورى گزينند و در راه وعقيده اش قرار نگيرند و اين در حقيقت از مصاديق امر به معروف و نهى از منكراست.
ولى اهل سنت مى گويند: كارى به صحابه نداشته باشيد، همه را تقديسكنيد، ولو احياناً كار زشتى انجام داده اند، چون اينها واسطه فيض تشريع از طريقپيامبر(صلى الله عليه وآله) بر ما مى باشند. ولىشيعه اماميه به اين نكته نيز توجه دارد كه با وجود امامان معصوم و رهبران الهى ـ كهمورد توجه خاص خدا و رسول بوده اند ـ قدح و تضعيف و تبرى از برخى صحابه مشكلى ايجادنمى شود. ما ـ همانند برخى از منصفان اهل سنت ـ عدالت كلّ صحابه را قبول نداريم، بهنصّ آيات و روايات صحيح اسلامى از طريق فريقين، برخى ازصحابه كارهاى بسيار زشتى انجام دادند كه بعضى از آنها جنبه شخصىنداشته، بلكه سبب انحراف عظيم در جامعه اسلامى شده است از همين رو لعن آنان هيچمشكلى را به وجود نخواهد آورد. اين موضوع در بحث «عدالت صحابه» به طور مفصل بيانشده است.
11 . كنز العمال، ج1، ص146، ح720.
2 . المحجّة البيضاء، ج5، ص222.
31 . ممتحنة (60) آيه 4.

تصريح قرآن و سنت به لعن برخى از صحابه

قبلا اشاره شد كه قرآن كريم لعن را در چهار محور به كار برده است كهقسمت چهارم از آن مورد نظر ماست، كه با اطلاق لعن بر مورد عام شامل برخى از صحابهنيز شده است، و حتى در برخى از موارد شخص صحابى لعن شده است; از آن جمله اين آيهشريفه است: ” وَإِذْ قُلْنَا لَكَإِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَإِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِوَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَاناً كَبِيراً ” (1); «اى رسول ما به يادآور وقتى را كه به تو گفتيم خدا البته به همه افعال و افكار مردم محيط است و مارؤيائى كه به تو ارائه داديم جز براى آزمايش و امتحان مردم نبود، و درختى كه به لعندر قرآن ياد شده و ما به ذكر اين آيات عظيم آنان را مى ترسانيم و لكن بر آنان طغيانو كفر و افكار شديد چيزى نيفزايد».
مفسران در ذيل اين آيه مى گويند: مراد از شجره ملعونه در قرآن، شجره واصل و نسب حكم بن ابى العاص است و مقصود از خواب و رؤيا، رؤيايى است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در خواب ديدند كه فرزندان مروان بنحكم يكى پس از ديگرى بر منبرش مى نشينند».(2)
هم چنين پيامبر (صلى الله عليه وآله) در موارد زيادى برخى از صحابه را لعن كرده كه از مشهورترين آنها حكم بن ابى العاص،و هر كس در صلب او است. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «واى بر امّت من از آنچه در صلب اوست».(3)
نصر بن مزاحم منقرى به سند خود از براء بن عازب نقل مى كند: روزىابوسفيان بافرزندش بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) وارد شد، حضرت فرمود: «بارخدايا! لعنت فرست بر تابع و متبوع(4) يعنى بر معاويه و ابوسفيان.

لعن نوع و شخص

ابو حامد غزالى در مورد لعن قاعده اى را ابداع كرده كه با روايات ذكرشده منافات دارد، و آن اين كه لعن بر دو نوع است: قسمى از آن جايز است و آن لعن برعنوان كلّى است با اوصاف خاص، مثل: «لعنة الله على الكافرين و المبتدعين و الظالمينوآكلى الربا و…» وقسمى ديگر لعن شخص خاص و معين است كه خطر آن بزرگ است، مثل اينكه بگويد: زيد، خدا لعنتش كند و… و اگر بر فرض خواستيد شخص معينى را كه كفر يافسقش ثابت شده لعن كنيد، او را با تعليق لعن كنيد، به اين معنا كه اگر توبه نكردهاست، خدا لعنتش كند(5)
ابن تيميه نيز شبيه همين تفصيل را در كتابالفتاوى الكبرىنقل كرده است(6)
در اين جا ذكر چند نكته در جواب اين دو لازم است:
1 ـ همان طور كه اشاره شد، افراد و اشخاصند كه الگو قرار مى گيرند، نهانواع; از همين رو در اظهار ولايت و برائت نيز بايد افراد مورد نظر باشند.
2 ـ در رواياتى كه به آن اشاره شد، پيامبر(صلىالله عليه وآله) افراد خاص را مورد لعنت قرار داده اند. در روايت است كهپيامبر(صلى الله عليه وآله) تايك ماه كامل قاتلاناصحاب بئر معونه را در نمازهايش لعنت مى كرد. و اگر در موردى پيامبر(صلى الله عليه وآله) از لعن نهى كرده است بايد آن راتوجيه نمود، مانند حديثى كه بخارى آن را روايت كرده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در موارد متعددى به شارب خمر حدّجارى ساخت، ولى از لعن كردن او نهى فرمود(7)ممكناست نهى پيامبر به جهت علم حضرت به حسن عاقبت او باشد. خصوصاً آنكه پيامبر بنابرنقل روايات ديگر شرابخواررا لعن كرده است(8)
3 ـ مورد بحث ما در مواردى است كه اشخاص فاسق بر فسق و گمراهى و ضلالتباقى بوده و با آن از دنيا رفته اند. ما اين گونه افراد را لعن مى كنيم; كسانى كهبا انحرافاتشان مسير جامعه اسلامى را به گمراهى كشاندند، كه آثارش تا كنون وجودداشته و بر جاى مانده است.
4 ـ بدى ها را مى توان بر دو نوع تقسيم نمود: يكى آن كه جنبه شخصىدارد، مثل شرب خمر و غيره، و ديگرى جنبه عمومى دارد كه باعث انحراف جامعه و الگوقرار دادن آن است، مثل بدعت گذارى در دين، يا اين كه عملى زشت از شخصى صادر شود كهبراى مردم الگوست، زيرا سبب تشويق اين عمل زشت مى شود. اگر لعن شخص جايز است در قسمدوم است نه اول، زيرا نوع اوّل در حقيقت غيبت است، كه اسلام از آن نهى اكيد كردهاست. از همين رو در روايات اسلامى آمده است: اگر عالِم فاسد شود، عالَم فاسدمى گردد.لذا مى بينيم كه قرآن به صراحت شخص معين را مورد لعن قرار داده ومى فرمايد: ” وَالْخَامِسَةُأَنَّ لَعْنَةَ اللهِ عَلَيْهِ إِنْ كَانَ مِنْ الْكَاذِبِينَ(9); «و بار پنجم قسم يادكند كه لعن خدا بر او باد اگر از دورغ گويان باشد». هم چنين مشاهده مى كنيم كهپيامبر(صلى الله عليه وآله)اشخاص را به طور معيّن ومشخّص لعن و نفرين مى كند، مانند: ابوسفيان، معاويه و…
در تاريخ نيز آمده است كه عمر بن خطاب، خالد بن وليد را به جهت كشتنمالك ابن نويره مورد لعنت قرار داد(10)
امام على(عليه السلام) عبد الله بنزبير را در روز قتل عثمان لعن و نفرين كرد(11)همچنين، عبد الله بن عمر فرزندش را سه بار لعن و نفرين كرده است(12).
غزالى مى گويد: سه صفت است كه مقتضى لعن است: كفر، بدعت و فسق.(13)
1- اسراء (17) آيه 60
2-تفسير فخررازى، ج20، ص237; تفسير قرطبى، ج10،ص281، تفسير روح المعانى، ج15، ص105.
3- مستدرك حاكم، ج4، ص481; صواعق المحرقه، ص179ودر المنثور، ج4، ص191.
4-وقعه صفين، ص217.
5- حياء علوم الدين، ج3، ص133 ـ 135.
6- الفتاوى الكبرى، ج4، ص220.
7- صحيح بخارى، ج8، ص14.
8-جامع الصغير ج2 ص406.
9-نور(24) آيه 7.
10-تاريخ طبرى، ج2، ص241; كامل بن اثير، ج3، ص358وشرح ابن ابى الحديد، ج1; ص179.
11- مروج الذهب، ج2، ص54.
12-جامع بيان العلم و فضله، ج16، ص414،ح45174.
13- احياء علوم الدين ج 3 ص 106.

لعن نه سبّ

آنچه را كه مورد بحث قرار داده و جواز و رجحانش را ثابت كرديم، لعن ونفرين بود نه سبّ، زيرا بين اين دو واژه فرق است. سبّ در لغت به معناى شتم و دشنامآمده است.(1) طريحى مى گويد: شتم آن است كه توصيف كنىچيزى را به صفتى كه در آن نقص است.(2)
اسلام نه تنها اجازه لعن و نفرين را داده است، بلكه آن را امر راجحمى داند ولى از سبّ و شتم نهى كرده است; خداوند متعال مى فرمايد: ” وَلاَ تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَمِنْ دُونِ اللهِ فَيَسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْم… ” (3); «و شما مؤمنان بر آنانكه غير خدا را مى خوانند دشنام مدهيد تا مبادا آنها هم از روى دشمنى و جهالت خدا رادشنام دهند». ممكن است نهى از سبّ را به صورت مواجهه با كفار و بت پرستان حملنماييم، اما در صورتى كه مخفيانه يا نزد مسلمانان باشد اشكالى ندارد; زيرا در اينصورت سبّ باعث نمى شود كه آنان نيز، سبّ را در مورد خداوند متعال به كار برند.
هنگامى كه امير المؤمنين (عليه السلام) شنيد كه عمرو بن حمق و حجر بن عدى اهل شام را در جنگ صفين سبّ مى كنند، آنان را ازاين عمل باز داشت و فرمود: «من بر شما كراهت دارم كه بسيار سبّ كننده باشيد، ولىاگر اعمال آنان را توصيف كرده و احوال آنها را به مردم گوشزد كنيد بهتراست…»(4)
1 . النهايه، ج4، ص330، صحاح اللغه، ج1، ص144; لسان العرب، ج1، ص455 و مجمع البحرين، ج2، ص80.
2 . مجمع البحرين، ج6، ص98.
3 . انعام (6) آيه 108.
4 . نهج البلاغه، ج2، ص211، كلام 201; الاخبارالطوال، ص165 و تذكرة الخواص، ص154.

Rate this post
نت های پیانو نت های ویولن نت های سنتور نت های گیتار

درباره‌ی Vahid Ezati

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *