با پیدایش شعار نه غربی ,نه شرقی که در ضمن انقلاب اسلامی ایران بوجود امد و تسخیر سفارت امریکا در 13 آبان 1358 ماجرای سفر مخفیانه مک فارلین به ایران پیش می اید که در زیر این مقاله را خواهید خواند.
ریشه ها و پیشینه
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) روند جدیدی در تاریخ دیپلماسی معاصر ایران آغاز شد. پیروزی انقلاب اسلامی مبانی و موازین حاکم بر سیاست و روابط خارجی ایران را در سطح منطقه و بین المللی تحت شعار «نه شرقی و نه غربی» سامان داد که درنتیجه ی همین سیاست برخی از هم پیمانان دیرینه و قدیمی پهلوی در زمره ي مخالفان و دشمنان نظام جمهوریاسلامی درآمدند.
یکی از چرخشهای مهم سیاست خارجی ایران، تغییر در نوع رابطه اش با ایالات متحده ی آمریکا بود. انقلاب اسلامی مهر پایانی بر رابطه ی استراتژیک ایران و آمریکایی بود که حمایتهای بیدریغ شان از شاه و همچنین تجربه ی تلخ دخالتشان در کودتای 28مرداد همواره در برابر دیدگان مردم قراردارد.
تسخیر سفارت آمریکا
در 13 آبان 1358 سفارت آمریکا به دست دانشجویان انقلابی تسخیر و کارمندانش به گروگان گرفته شدند که این امر منجر به اقداماتی از سوی آمریکا و شورای امنیت سازمان ملل در قبال ایران شد. آمریکا با اقداماتی نظیر بلوکه کردن تمامی اموال دولت ایران در آن کشور و تحریم تجاری و قطع روابط دیپلماتیک با ایران سعی در تحت فشار قرار دادن و تنبیه کردن ایران را داشت. ایالات متحده ی آمریکا هرگونه فروش سلاح را به ایران ممنوع اعلام کرد و به تبع همین سیاست حتی از ارسال محموله های نظامی ای که دولت پیشین ایران آنرا خریداری کرده و بهای آنرا نیز پرداخت کرده بود، ممانعت کرد.
در اقدامی دیگر دولت کارتر با همکاری شورای امنیت ملی ایالات متحده ی آمریکا نقشه ی اجرای عملیاتی غافلگیرانه را بهنام «پنجه ی عقاب» برای آزادسازی گروگانهای آمریکایی و تنبیه ایرانیها را تدارک دیدند. کارتر انگیزه ی خود را از این عملیات اینگونه بیان میدارد که: من میخواهم به محض آزاد شدن افرادمان، ایرانیها را تنبیه کنم و واقعا به آنان ضربه بزنم. آنان باید بدانند که نمیتوانند ما را به بازی بگیرند. برخی حتی هدف را فراتر از این بیان کرده و آنرا در راستای سرنگونی حکومت ایران می دانستند. به عنوان نمونه مایلز کاپلند از همکاران روزولت در کودتای 28مرداد مینویسد: «هدف از حمله ی طبس تنها آزادی گروگانها نبود بلکه کودتا برای سرنگونی رژیم ایران هدف اصلی این عملیات بوده است. بالاخره عملیات نظامی صورت گرفت که با طوفان شن و برخورد یک هواپیمای نظامی و بالگرد با هم این عملیات باشکست مواجه شد.
قدم بعدی آمریکاییها برای آزادی گروگانها و همچنین تنبیه ایرانیها طراحی کودتایی بود که قرار بود در جریان این عملیات هواپیماهایی که از پایگاه نوژهی همدان برمیخاستند مراکز مهم را بمباران کرده و اداره ی دولت را به دست گیرند که البته این عملیات با دخالت نیروهای امنیتی در تیرماه 1359 کشف و در نطفه خفه شد.
شکست کارتر و دموکراتها در برابر ریگان و جمهوریخواهان در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به سبب عدم موفقیت به موقع کارتر در آزادسازی گروگانهای سفارت آمریکا در تهران بود.
جنگ تحمیلی
صدام حسین در 31 شهریور 1359 به ایران حمله کرد. بی شک صدام که از بحران سیاسی میان ایران و آمریکا آگاه بود روی این دشمنی حساب زیادی باز کرده بود که البته وقایع بعدی ثابت کرد که او چندان اشتباه نکرده بود زیرا آمریکا و متحدانش با کمکهای بی دریغ به صدام در پیشگیری از نابودی قطعی او در جنگ موثر بودند.
وزارت خارجه ی آمریکا دولت ایران را در بهمن 63 به عنوان یکی از حامیان تروریسم بین المللی معرفی کرد و در این راستا دولتهای متحد خود را وادار ساخت به بهانه ی حمایت از تروریسم از فروش نیازهای لجستیک و قطعات و تجهیزاتنظامی سبک و سنگین که مورد استفاده ی ایران در جنگ بود ممانعت به عمل آورند.
سال 64 را در تاریخ جنگ به خاطر ویژگیهای خاصی که داشت عنوان سال آو«سرنوشت ساز» لقب دادند. حملات پی درپی عراق به شهرها و روستاها و همچنین منابع نفتی و تحریم آمریکا و فرسودگی زرادخانه ی نظامی ایران و از طرفی هم پیمانی شوروی با عراق که مانع از تامین سلاحهای مورد نیاز ایران از این کشور میشد، همه و همه ایران را در وضعیت بغرنجی قرار داده بودند که این امر مسئولان ایرانی را وادار میکرد تا برای تامین تجهیزات مورد نیاز خود راهکارهایی بیندیشند.
گروگانگیری در لبنان
اتفاق مهمی که در این موقع رخ داد این بود که در خرداد 1364 دو لبنانی هواپیمای پرواز شرکت تی _ دبلیو _ای در مسیر آتن _ رم را ربوده و خلبان را مجبور کردند که در فرودگاه بیروت بر زمین بنشیند… . افراد وابسته به جنبش امل مسئولیت این هواپیما ربایی را به عهده گرفتند و خواستار آزادی 700 نفر از زندانیان فلسطینی اسیر در زندانهای اسرائیل شدند. همین امر سبب گردید اولین جرقه های شکلگیری درخواست آمریکاییها از ايران برای کمک به آزادی گروگانها مطرح شود و اینهم طبیعی بود چرا که ریگان و جمهوریخواهان به خوبی از این تجربه درس آموخته بودند که یکی از علل پیروزیشان در انتخابات پیشین ریاستجمهوری بر رقیب خود یعنی جیمیکارتر، اینبود که کارتر در حل به موقع بحران گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران، موفق نشده بود. لذا نیک میدانستند در صورت عدم موفقیت در آزادسازی گروگانهایشان در لبنان به سرنوشت کارتر دچار خواهند شد. خصوصا اینکه ریگان و حزب هوادارش همواره در سیاستهای تبلیغاتیشان بر این نکته تمرکز کرده بودند که آمریکا در طی 444 روز از مقابله با ایران و رسیدن به نتایج موثر ناتوان بوده و دولت او در آینده آبرو و حیثیت از دسترفته ی آمریکا را را به این کشور باز خواهد گرداند. دولتمردان آمریکا بر این باور بودند که گروه های اسلامی در لبنان تحت تاثیر جمهوری اسلامی ایران هستند و در صورت توصیه ی ایران ممکن است گروگانها را آزاد کنند.
بدین ترتیب آمریکاييها که از هر سو درصدد مواجهه با ایران بودند دست نیاز بهسوی ایران دراز کردند. آقای هاشمی رفسنجانی در اینباره مینویسد: «پیش از ظهر احمدآقا [خمینی] آمد و گفت که بعضی از رسانهها گفتهاند؛ آمریکا بهخاطر گروگانهایی که در دست مردم لبنان است، تحتفشار است و مایل است که برای حل مشکل از ایران استمداد کند.»[17]
بحران موجود دولت ریگان را بر آن داشت تا به شکل پنهانی و کاملا سری برای ایجاد یک رابطه ی استراتژیک با ایران تلاش کند. به همین دلیل ریگان مجبور شد در اقدامی بی سابقه، جنجالی را به وجود آورد که تا به امروز و بعد از گذشت سالیان دراز هنوز ابعاد مختلف این واقعه همچنان پوشیده مانده است. این واقعه عبارت از اعزام مخفیانه ی یک هیات عالیرتبه آمریکایی در 4 خرداد 1365 به سرپرستی «رابرت مکفارلین» مشاور سابق امنیت ملی آمریکا به همراه هواپیمای حامل سلاح و تجهیزات نظامی به تهران بود.
ورود دلالان اسلحه به ماجرا
با توجه به تحریم تسلیحاتی گستردهی ایران در این زمان؛ یکی از راههای تهیه ی سلاح برای مسئولین ایرانی روی آوردن به واسطه ها و دلالان بین المللی سلاح بود که با مطالعه ی اسناد و مدارک درمی یابیم که اینها در پیوند دادن مسئله ی گروگانهای آمریکایی با تهیه ی سلاح برای ایران نقش عمده را ایفا کردند.
آمریکاییها نیز با مشکلات بسیاری برای معامله با ایران مواجه بودند که میتوان از موارد ذیل به عنوان موانع موجود در برقراری معامله یاد کرد:
1. ایران کشوری بود که به شدت آمریکا را تحقیر کرده بود.
2. دموکراتها که در کنگره اکثریت را داشتند با رئیس جمهور جمهوریخواه (ریگان) در این زمینه هماهنگ نبودند.
3. سیاست اعلامی آمریکا تحریم ایران بود و بدین جهت کشورهای منطقه را به عدم همکاری و نزدیکی با ایران تشویق و حتی تهدید میکرد.
با توجه به موانع موجود برای دو کشور ایران و آمریکا در برقراری معامله ی تسلیحاتی که هم برای ایران حیاتی به نظر میرسید و هم آثار حیاتی بر آن برای آمریکاییان مترتب بود، گزینه ی ورود و ظهور دلالان پررنگتر میشد.
در اینجا بود که شخصی بهنام “منوچهر قربانیفر” وارد معادله میشود. قربانیفر که با محسن کنگرلو درباره ی یک موضوع برونمرزی از قبل یک همکاری موفقی را داشتند اطمینان کنگرلو را به خود جلب کرده بود؛ لذا کنگرلو از وی میخواهد که در صورتیکه در اروپا زمینه ی تامین تسلیحات مورد نیاز ایران را دارد، در این زمینه با وی همکاری کند. قربانیفر نیز که با برخی دلالان بین المللی اسلحه از جمله یعقوب نیمرودی، عدنان قاشقچی، آدولف شویمر آشنا بود مسئله را مطرح میکند و آنان این امر را با لحاظ شرایطی شدنی می دانستند و آن نزدیک شدن به آمریکایی ها بود آن هم از طریق اسرائیل.
قربانیفر موضوع را از طریق «کمیخه» با «لدین» در میان میگذارد و پیشنهاد میکند با ایران وارد معامله شوند. چرا که ایران دارای نفوذ فراوان بر نیروهای لبنانی می باشد و این هم یعنی خواسته ی قلبی شما. اما در این راستا باید اعتماد ایرانیها را به خود جلب کنید و تنها راه جلب اعتماد ایرانیها برای استفاده از نفوذشان در لبنان، برطرف کردن بخشی از نیازهای جنگی آنان است . در هر حال این موضوع را «مکفارلین» با جورج بوش و رئیس جمهور وقت (ریگان) در میان میگذارد و ریگان شفاها دستور داد که راه کاری برای نیل به نتیجه بررسی شود.
ورود شورای امنیت ملی آمریکا به ماجرا
در این ارتباط مکفارلین از کارشناسان شورای امنیت ملی آمریکا درخواست کرد که بر روی این موضوع مطالعه و نتایج تحقیق را به اطلاع وی برسانند که نتایج تحقیقات حاوی چند نکته مهم بود:
1. ایران به جهت نفوذ معنوی که بر نیروهای لبنانی دارد از توان بالایی جهت تاثیرگذاری بر آنها برخوردار است.
2. با توجه به سن بالای رهبر انقلاب و میزان نفوذ و اقتدار بسیار بالای ایشان بر نیروهای انقلابی، هرگونه تغییری در روابط با ایران باید در زمان حیات ایشان صورت پذیرد و بعد از فوت ایشان، جانشینان ایشان توان چنین تغییری را ندارند.
3. اکثر سلاحهای استراتژیک جمهوری اسلامی ایران ساخت آمریکا بوده و نیروهای ایرانی شدیدا نیازمند آنها میباشند .
دلائل کارشناسان مبنی بر لزوم تغییر در رابطه با ایران با مخالفت جورج شولتز و واین برگر مواجه شد که همین امر سبب شد مرکز این اقدامات در شورای امنیت ملی با همکاری سازمان اطلاعاتی آمریکا (سیا) قرار بگیرد. آمریکایی ها به واسطه ی دلالان اسلحه و با تامین و فروش تعدادی موشک ضد تانک تاو (tow) در مرحله ی اول موفق شدند آزادی یک نفر از گروگانهای آمریکایی را تحقق بخشند.
بعد از توفیق در انجام این معامله تصور آمریکایی ها این بود که دولتمردان ایران به خاطر نیاز شدیدی که به سلاحهای آمریکایی دارند آمادهاند که خصومتها را کنار گذارده و زمینه را برای برقراری رابطهای آشتی جویانه فراهم کنند.
به خاطر همین برداشتی که از ایران و ذهنیت مسئولین ایرانی داشتند در 4 خرداد 1365 هواپیمای حامل مکفارلین و همراهانش با مقداری قطعات یدکی سلاحهای استراتژیک و همچنین هدایایی دیگر همچون کتاب انجیل امضاءشده توسط ریگان و یک عدد کیک که به صورت کلیدی (به علامت کلید حل مشکلات و موانع موجود تهیه شده بود در فرودگاه مهرآباد به زمین نشست.
هاشمی رفسنجانی در این باره میگوید: «وقتی هواپیما وارد فرودگاه شد به ما اطلاع دادند که این آقایانی که در فرودگاه پیاده شدند می گویند ما آمریکایی هستیم و برای مسئولین کشور از آقای ریگان و مسئولان آمریکا پیام آوردهایم 0
اما بر خلاف انتظار و درخواست گروه آمریکایی، هیچ یک از مسئولین رسمی جمهوری اسلامی ایران از آنان در فرودگاه استقبال به عمل نیاورد و آنها را پس از چند ساعت معطلی به هتل بردند.
هاشمی میگوید: «هواپیمای آنان را به پایگاه نظامی منتقل کردیم و سه ساعت ونیم آنها را نگه داشتیم. آنها در فرودگاه معطل شدند تا ما توانستیم تصمیم بگیریم و خدمت امام برسیم»
تیم آمریکایی به مدت پنج روز به طور محرمانه مذاکراتی را با یک هیات ایرانی که بنا به گفته ی خودشان از ردههای سوم و چهارم بودند به عمل آوردند و سرانجام پس از گذشت پنج روز از این مذاکرات، آنها با عصبانیت و نارضایتی کامل و بدون اخذ نتیجه ای تهران را در حالی ترک کرده بودند که محموله ی خود را در ایران تخلیه کرده بودند.
این واقعه از نظر مقامات و شهروندان آمریکایی، سیاستی درهم و نامنسجم ی بود که از آن به عنوان یک افتضاح سیاسی یاد کردند. این معامله به موقعیت سیاسی مقامات رسمی و مشاوران ریگان و کابینه ی وی و حتی به اعتبار شخصی ریگان خسارت غیرقابل جبرانی وارد کرد. در اثر همین ناکامی سیاسی بسیاری از عوامل و دست اندرکاران آمریکا از مشاغل خود برکنار شده و یا مجبور به استعفا شدند و مکفارلین نیز از شدت ناراحتی دست به خودکشی زد هرچند که جان سالم به در برد.
این واقعه در ایران نیز پیامدهای روشنی را به همراه داشت. ایرانگیت ضمن به نمایش گذاشتن ساختارشکنی از هیمن هی پوشالی ابرقدرتی همچون آمریکا، وجه های دیگر از عزت ایران اسلامی را به تصویر کشید. حضرت امام خمینی(ره) این پیروزی را اینگونه مورد اشاره قرار میدهد که: «این پیروزی که اخیرا پیدا شد از همه ی پیروزیها در نظر دنیا بالاتر است…. رئیس جمهور آمریکا در این رسوایی باید عزا بگیرد و کاخ سفید مبدل به کاخ سیاه بشود و گرچه همیشه بوده است.
نتیجه گیری
آمریکا به رغم سیاست خصمانه ی اعلام شده علیه جمهوری اسلامی در دامی افتاد که آنهم ناشی از غرور بیجای دولتمردانشان بود چرا که آنها معمولا بر این تصور بودند که دولتهای جهان سوم و اساسا کشورهایی مانند ایران نه میخواهند و نه میتوانند با ابرقدرتی همچون آمریکا دست و پنجه نرم کنند، بلکه آنها در برقراری رابطه با آمریکا از یکدیگر سبقت میگیرند .همین برداشت نادرست از ایران و ذهنیت ایرانی، موجب شد تا آنها با اطمینان خاطر دست به اقدامی بزنند که در ذهنیت مردم دنیا و همچنین تاریخ دیپلماسی به عنوان یک فضاحت سیاسی برای دولتمردان وقت آمریکا و پیروزی بزرگ برای دولت و ملت ایران ثبت شود.