جوجه اردک زشت ” داستان بسیار زیبای جوجه اردک زشت جوجه اردکی که وقتی بدنیا آمد با سایر جوجه اردکها فرق داشت و همین فرقش باعث شد که از سوی سایرین مورد تمسخر واقع شود و گوشه گیر شود اما …. جوجه اردک زشت یکی از بعداز ظهرهای آخر تابستان بود . نزدیک یک کلبه قدیمی در دهکده خانم اردکه …
بیشتر بخوانید »بایگانی/آرشیو برچسب ها : داستان کودکان
داستان کوتوله ها و کفاش
روزی، روزگاری، استاد کفاشی با همسرش زندگی می کرد. این پیرمرد و پیرزن خیلی مهربان بود. استاد کفاش کفش های خوبی می دوخت و پول زیادی به دست می آورد، اما پولدار و ثروتمند نبود.
بیشتر بخوانید »