آخرین خبرها

بایگانی/آرشیو برچسب ها : فریدون مشیری

جادوی سکوت از فریدون مشیری

en1194 310x205 - جادوی سکوت از فریدون مشیری

 من سکوت خویش را گم کرده‌ام! لاجرم در این هیاهو گم شدم من، که خود افسانه می‌پرداختم، عاقبت، افسانه‌ی مردم شدم! ای سکوت، ای مادر فریادها، ساز جانم از تو پرآوازه بود، تا در آغوش تو راهی داشتم، چون شراب کهنه، شعرم تازه بود. در پناهت برگ و بار من شکفت تو مرا بردی به شهر یادها من ندیدم خوشتر …

بیشتر بخوانید »

شعر خزان از فریدون مشیری

en1626 300x205 - شعر خزان از فریدون مشیری

در گلستانی ، هنگام خزان رهگذر بود یکی تازه جوان، صورتش زیبا ، قامت موزون چهره اش غمزده از سوز درون دیدگان دوخته بر جنگل و کوه ، دلش افسرده ز فرط اندوه با چمن درد دل آغاز نمود این چنین لب به سخن باز نمود : گفت : آن دلبر بی مهر و وفا دوش می گفت به جمع …

بیشتر بخوانید »

چرا از مرگ می ترسید

en5610 310x205 - چرا از مرگ می ترسید

چرا از مرگ می ترسید چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید   مپندارید بوم نا امیدی باز به بام خاطر من می کند پرواز مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است… بهشت جاودان آن جاست جهان آنجا و جان آنجاست… نه فریادی …

بیشتر بخوانید »

بوسه و آتش

en5753 310x205 - بوسه و آتش

در همه عالم كسي به ياد ندارد نغمه سرايي كه يك ترانه بخواند تنها با يك ترانه در همه ي عمر نامش اينگونه جاودانه بماند   صبح كه در شهر، آن ترانه درخشيد نرمي مهتاب داشت، گرمي خورشيد بانگ: هزار‌آفرين! زهرجا بر شد شور و سروري به جان مردم بخشيد   نغمه، پيامي ز عشق بود و ز پيكار مشعل …

بیشتر بخوانید »

بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم

download2 186x205 - بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم

بگذار، که بر شاخه این صبح دلاویز                              بنشینم و از عشق سرودی بسرایم آنگاه، به صد شوق، چو مرغان سبکبال،                              پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم خورشید از آن دور، از آن قله پر برف                          آغوش کند باز،همه مهر،همه ناز سیمرغ طلایی پرو بالی ست که چون من                          از لانه برون آمده، دارد …

بیشتر بخوانید »

تو كیستی كه من اینگونه بی تو بی تابم

index36 - تو كیستی كه من اینگونه بی تو بی تابم

تو كیستی، كه من اینگونه بی تو بی تابم؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم . تو چیستی، كه من از موج هر تبسم تو بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!   تو در كدام سحر، بر كدام اسب سپید؟ تو را كدام خدا؟ تو از كدام جهان؟ تو در كدام كرانه، تو از كدام صدف؟ تو در كدام چمن، …

بیشتر بخوانید »

شعری زیبا از فریدون مشیری

.jpg - شعری زیبا از فریدون مشیری

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی آهنگ اشتیاق دلی دردمند را شاید که پیش ازین نپسندی به کار عشق آزار این رمیده سر در کمند را بگذار سر به سینه من تا بگویمت اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان عمری است در هوای تو از آشیان جداست دلتنگم آن چنان که …

بیشتر بخوانید »