به گفته رومن رولان : اگر هنر و انسانيت نتوانند در كنار يكديگر زندگي كنند بگذار هنر بميرد. و به گفته استاد حسين تهراني: هنرمند بايد 99 چيز داشته باشد صدمي آن هنر است».
و به گفته نوازنده گمنام: موسيقي ظريفترين، احساسيترين و انسانيترين شاخه هنر است.
«استاد تاج ايمان داشتند كه صداي خوب تنها يكي از ويژگيهاي آوازخواني است» و به شاگردان سفارش ميكردند كه:
هنر خود را در راه مردم به كار گيريد و از آلودگيهايي كه هنرمندان را شايد بيشتر از ديگران تهديد ميكند دوري گزينيد. محبوبيت بزرگان اين مكتب تنها براي آوازشان نبود بلكه سرنوشت نيكوي آنها بوده است.
هيچ كدام از كانونهاي صوتي و كمپانيهاي صفحه و نوار با پولهاي كلانشان حريف استاد تاج نشدند كه تصنيفهاي بازاري آن چناني را بخواند و از اين راه به دارايي هنگفت دست يابد.
استاد به يكي از دوستانش گفته است كه: «در كارخانه ميلياردر سرشناسي نشسته بودم گفت چايي بفرماييد گفتم ميل ندارم. گفت بستني خبر كنم گفتم نه. گفت سيگار ميكشيد گفتم نه دود نميكشم «چون يكي از ويژگيهاي استاد اين بود كه در ميدان هنر به هيچ چيز اعتياد پيدا نكرد و اين خيلي جالب است!» گفت اينكه نشد! سپس ديدم يك چيزي مينويسد از پشت ميزش بلند شد و گفت: آقاي تاج بفرماييد چكي است ناچيز براي شما نوشتهام.
هنگامي كه چك را نوشت نياز به كرايه تاكسي داشتم چك را برگرداندم و گفتم: آقا، نيازي ندارم اگر نياز شد خبر ميكنم.»
آنهايي كه اين هنر ناب و اين امانت را به بزمگاه عيش و نوش دارندگان زر و زور ميكشند و يا چون كالايي آن را فروخته و به آلودگيهاي مادي ميكشانند به گمان خود پيرو آناناند اما فرسنگها از گوهر وجود هنرمندان پرتوافشان بهدورند.
خاك بادا تن سعدي تو اگر نـپـسندي
كه نشايد كه تو فخر من و من عار تو باشم
استاد تاج به شاگردش استاد شاه زيدي عشق ميورزيد و باز نمودند كه او تنها كسي است كه شايستگي پرچمداري مكتب آواز اصفهان را دارد. استاد شاه زيدي نزد استاد تاج به فراگيري رديف موسيقي اصيل ايراني پرداخت و نه تنها بدين هنر دست يافت بلكه موفق شد با الگوي اخلاق انساني كه اولين ويژگي يك هنرمند واقعي است خودسازي كند به گونهاي كه در شيوه برخورد با استاد و شاگردانش زبانزد محافل هنري گرديدهايد و پيوندش با استاد چون رابطه مريد و مراد بود.
نه تنها آن بزرگواران داراي چنان ويژگيهاي اخلاقي بودند بلكه همه هنرمندان اصيل و واقعي ايران چنين بودند «كه بار فرهنگي چنين شكننده را از گذري چنان پر خطر به سرمنزل مقصود بردهاند، پاكباختگاني تمامباخته، كه آتش در سر انگشت داشتند و آتشكدهاي در دل، و با اين همه تاريكي گذشتند تا اين وظيفه از خشم ظلمت نهان ماند. هنرمندان تاريخ موسيقي ايران خستة ظلمتها اين امانت سوزان را از پدران خود گرفتند و به فرزندان خويش سپردند. با خواري و دشنام و زشتنامي سازگاري كردند تا جرقه از دل طوفان خرمن خورشيد شد» نام بلندشان نورافشان باد.
با بخشهايي از نامه قمرالملوك كه خواسته بود پس از مرگش در روزنامهها نوشته شود گفتار را به پايان ميرسانم:
«هنرمندي كه متعلق به يك قرن بود زير خروارها خاك سرد و سياه خفته است. ديگر از خنجره من صوتي برنميخيزد، طنين آوازش دلها را نميلرزاند، دنياي من تاريك است، خاموش است، اما همچنان خوشحالم كه روح من عظمت خود را از دست نداده است. هنري كه هرگز در زندگي آن را بندة دينار و درهم نكردهام و به آن خيانت نورزيدهام با من است. من هنر را بندة تجارت نكردم و هميشه آن را در راه تحقق بخشيدن به آرزوهاي ملي و ميهني خودم به كار انداختم.
چه كسي جرئت ميكند بگويد قمر نيست؟!
من هستم با هنرم كه هيچ گاه دامانش را آلوده نكردم. اما آنها كه به هنر خيانت ميكنند و ميگويند ما بايد هر چه ميتوانيم پول بگيريم به آنها بگويند كه:
روح قمر فرسنگها از پستي پولپرستي بهدور بود. قمر هنر را ميشناخت و شما اين اسكناسهاي كثيف را.
اين است رمز جاودانگي هنرمندان موسيقي اصيل ايران
رومن رولان از نويسندگان فرانسه و استاد در زندگينامهنويسي در سال 1866 در فرانسه ديده به جهان گشود و زندگينامه بتهوون و ميكلآنژ را نوشت و به شهرت و افتخار رسيد. در جنگ اول جهاني به سوئيس رفت و در سال 1916 به دريافت جايزه ادبي نوبل دست يافت. مدت هشت سال زندگي خود را در آفرينش شاهكار خويش «ژان كريستف» گذراند اين كتاب دربارة زندگي يك موسيقيدان خيالي است و با ديگر كارهاي رومن رولان تفاوت دارد. در اواخر عمر به انديشههاي عرفاني شرق بهويژه هنديان پيوست و از هواخواهان آزادي هند گرديد و به سال 1932 در سوئيس با گاندي ديدار كرد و پس از 87 سال زندگي در سال 1944 درگذشت.