آخرین خبرها

بایگانی/آرشیو برچسب ها : شعر

چرا از مرگ می ترسید

en5610 310x205 - چرا از مرگ می ترسید

چرا از مرگ می ترسید چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید   مپندارید بوم نا امیدی باز به بام خاطر من می کند پرواز مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است… بهشت جاودان آن جاست جهان آنجا و جان آنجاست… نه فریادی …

بیشتر بخوانید »

دیدار تلخ

farhang9 310x205 - دیدار تلخ

به زمين ميزني و ميشكني                   عاقبت شيشه اميدي را سخت مغروري و ميسازي سرد                   در دلي آتش جاويدي را ديدمت واي چه ديداري واي                   اين چه ديدار دلازاري بود بي گمان برده اي از ياد آن عهد                   كه مرا با تو سر و كاري بود ديدمت واي چه ديداري واي                   نه نگاهي نه لب پر نوشي نه شرار نفس پر …

بیشتر بخوانید »

عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور

funyy1 300x205 - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور

بشنويد اي دوستان اين داستان   خود حقيقت نقد حال ماست آن بود شاهي در زماني پيش ازين  ملک دنيا بودش و هم ملک دين اتفاقا شاه روزي شد سوار با خواص خويش از بهر شکار يک کنيزک ديد شه بر شاه‌راه شد غلام آن کنيزک پادشاه مرغ جانش در قفص چون مي‌طپيد داد مال و آن کنيزک را خريد …

بیشتر بخوانید »

سیزده بدر در شعر استاد شهریار

farhang14 310x140 - سیزده بدر در شعر استاد شهریار

یار و همسر نگرفتــــــم که گـــــــــــرو بود سرم تــــو شدی مادر و من با همه پیری پســـــــرم تو جگـــــرگوشه هم از شیر بریدی و هنـــــــوز من بیچـــــــاره همان عاشق خونیــن جگــــرم خون دل می خورم و چشــــــم نظربازم جـــام جرمم این است که صاحبــــدل و صاحب نظـرم من که با عشق نرانــــــدم به جوانـی هوسی هوس عشق و جوانـــی ست …

بیشتر بخوانید »

نوبهار آمد و آورد گل و ياسمنا

farhang17 310x205 - نوبهار آمد و آورد گل و ياسمنا

نوبهار آمد و آورد گل و ياسمنا باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا آسمان خيمه زد از بيرم و ديباي کبود ميخ آن خيمه ستاک سمن و نسترنا بوستان گويي بتخانه‌ي فرخار شده‌ست مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا بر کف پاي شمن بوسه بداده وثنش کي وثن بوسه دهد بر کف پاي شمنا کبک ناقوس‌زن و شارک …

بیشتر بخوانید »

مادر شعری از مهدی اخوان ثالث

farhang25 300x205 - مادر شعری از مهدی اخوان ثالث

بیمارم ، مادر جان ! می دانم ،می بینی می بینم ، میدانی می ترسی ، می لرزی از کارم ، رفتارم ، مادر جان ! می دانم ، می بینی گه گریم ،گه خندم گه گیجم ،گه مستم و هر شب تا روزش بیدارم ، بیدارم ، مادر جان ! می دانم ، می دانی کز دنیا ، وز …

بیشتر بخوانید »

اشعار تولد حضرت علی اکبر

YasGroup.ir milad ali akbar 1 310x205 - اشعار تولد حضرت علی اکبر

علی آورده ای یا حیّ سرمد تعالی الله مبارک باد لیلا لبت خندان و قلبت شاد لیلا علی آورده ای یا حیّ سرمد تو را امشب محمد داد، لیلا گلی آورده ای کز نکهت او بهشت وحی شد آباد، لیلا پدر تا دیده ماه عارضش را به یاد جدّ خود افتاد، لیلا همانند گل یاس تو در باغ ندارد باغبانی …

بیشتر بخوانید »

بوسه و آتش

en5753 310x205 - بوسه و آتش

در همه عالم كسي به ياد ندارد نغمه سرايي كه يك ترانه بخواند تنها با يك ترانه در همه ي عمر نامش اينگونه جاودانه بماند   صبح كه در شهر، آن ترانه درخشيد نرمي مهتاب داشت، گرمي خورشيد بانگ: هزار‌آفرين! زهرجا بر شد شور و سروري به جان مردم بخشيد   نغمه، پيامي ز عشق بود و ز پيكار مشعل …

بیشتر بخوانید »

شعر دو کاج

en713 262x205 - شعر دو کاج

در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روئیدند سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست می دیدند یکی از روز های سرد پاییزی زیر رگبار و تازیانه باد یکی از کاج ها به خود لرزید خم شد و روی دیگری افتاد گفت ای آشنا ببخش مرا خوب درحال من تامل کن ریشه هایم زخاک بیرون …

بیشتر بخوانید »

رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را

en1989 300x205 - رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را

رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را تا کی کنیم بی تو صبری که نیست ما را بازآ که عاشقانت جامه سیاه کردند چون ناخن عروسان از هجر تو نگارا ای اهل شهر ازین پس من ترک خانه گفتم کز ناله‌های زارم زحمت بود شما را از عشق خوب رویان من دست شسته بودم پایم به گل فرو شد …

بیشتر بخوانید »

خوش خرامان می‌روی

en5125 300x205 - خوش خرامان می‌روی

خوش خوش خرامان می‌روی، ای شاه خوبان تا کجا شمعی و پنهان می‌روی پروانه جویان تا کجا؟ زانصاف خو واکرده‌ای، ظلم آشکارا کرده‌ای خونریز دل‌ها کرده‌ای، خون کرده پنهان تا کجا؟ غبغب چو طوق آویخته فرمان ز مشک انگیخته صد شحنه را خون ریخته با طوق و فرمان تا کجا؟ بر دل چو آتش می‌روی تیز آمدی کش می‌روی درجوی …

بیشتر بخوانید »

عشق تو می کشاندم

en2019 310x205 - عشق تو می کشاندم

عشق تو می کشاندم شهر به شهر , کو به کو مهر تو می دواندم پهنه به پهنه ، سو به سو سیل سرشک و خون دل ، از دل و دیده شد روان قطره به قطره ، شط به شط ، بحر به بحر ، جو به جو بافته با محبتم رشته ی تار و پود جان تار به …

بیشتر بخوانید »

ندارد درد من درمان دریغا

en5679 300x205 - ندارد درد من درمان دریغا

ندارد درد من درمان دریغا بماندم بی سر و سامان دریغا درین حیرت فلک ها نیز دیر است که می‌گردند سرگردان دریغا درین دشواری ره جان من شد که راهی نیست بس آسان دریغا فرو ماندم درین راه خطرناک چنین واله چنین حیران دریغا رهی بس دور می‌بینم من این راه نه سر پیدا و نه پایان دریغا ز رنج …

بیشتر بخوانید »

راز عشقولانه پسرک تنها

naghmehsara.ir 29 310x205 - راز عشقولانه پسرک تنها

بیــن خــودمـان باشــد …   برایم کــَـف زدند ، در آغوشـَـم گرفتند … تایید و تشویقــَـم کردند .. که آخــر فرامــ.ــوشت کــردم … دیگر تا ابـ.َـد بر لـَـبانم لبخنــدی تــَـصنعـی مهمـان است … اما بیــن خــودمـان باشــد … هنــوز تنهــ.ــا عزیزم تــــو هسـتــی منبع : نغمه سرا

بیشتر بخوانید »

گاهی وقتا حواسمون باشه …

naghmehsara.ir 21 310x205 - گاهی وقتا حواسمون باشه ...

گاهی وقتی …     گاهی وقت ها..!! یادت میره که… لیوان چاییت روبه روت… داره یخ میزنه… یادت میره که… بین اشک ریختنات… پلک بزنی…! یادت میره که… شبها برای خوابیدن… باید چشاتو ببندی…! یادت میره که… نباید انقدر اه بکشی…! منبع : نغمه سرا

بیشتر بخوانید »

الکی امیدوار نباش …

naghmehsara.ir 20 310x205 - الکی امیدوار نباش ...

داغون …   الکی امید وارش نکن … الکی دلخوشش نکن … الکی بهش نگو رسیدی زنگ بزن … الکی اسمشو صدا نکن که طرف بگه جونم … الکی هی نگو عشق من، زندگی من اون داره حرفاتو باور میکنه لعنتی … وقتی میری داغون میشه ،داغون میفهمی ؟؟؟؟؟؟ داغون …

بیشتر بخوانید »

حرف های ناگفته با خدا

naghmehsara.ir 39 310x205 - حرف های ناگفته با خدا

دلم کمی خدا میخواهد …   دلم کـــــــــــمی خدا میخواد… کمی سکـــــــــــوت­… کمی دل بریدن میخواد… کمی اشک… کمی بهت… کمی آغوش آسمانی کمی دور شدن از این آدمها…! کمی رسیدن به خدا… منبع : نغمه سرا

بیشتر بخوانید »

این ترانه بوی نان نمی دهد

en5298 310x205 - این ترانه بوی نان نمی دهد

این ترانه بوی نان نمی دهد بوی حرف دیگران نمی دهد سفره ی دلم دوباره باز شد سفره ای که بوی نان نمی دهد نامه ای که ساده وصمیمی است بوی شعر و داستان نمی دهد : با سلام و آرزوی طول عمر که زمانه این زمان نمی دهد کاش این زمانه زیر و رو شود روی خوش به ما …

بیشتر بخوانید »

 نسیم دوش به دل بوی آشنا آورد

en5533 310x205 -  نسیم دوش به دل بوی آشنا آورد

نسیم دوش   به دل  بوی  آشنا  آورد چه آشنا  تب و لرزی  به غمسرا  آورد   بقای  عمرِ  گرانم  فدای   خاطرِ دوست که خود  نیامد و جانی  به جانِ ما آورد   چه خوش که خاکِ رهش برتنِ نسیم افتاد که دوش بر سرِ جان تاجی از طلا آورد   نیازِ  دل   چه به دنیا و   آخرت ، زاهد چو …

بیشتر بخوانید »