تقیه به چه معناست ” در این مقاله درباره معنای لغوی تقیه , تقیه در اصطلاح , تقیه در قران ,تقیه در اصطلاح شیعیان , تقیه در روایات ,تقیه از دیدگاه متفکرین , شان نزول آیه تقیه , انواع تقیه مطالبی آورده شده است .
تقیه به چه معناست
تقیّه همان تقوی به معنی پرهیز و نگهبانی است، پرهیز از زشتی و نگهبانی نیکی و شایستگی، جز آنکه تقوی اعم از تقیه است، تقوی همگی انواع پرهیز است چه در حال آزادی و عدم ممانعت، و چه در حال درگیری با دشمن یا مخالف، و این قسم دوّم نامش «تقیه» است که در حال درگیری تقوای شما محدود به حدود مصلحت خواهد بود، ولی در حالات دیگر که هرگز مزاحمتی نیست بایستی تقوای شما مطلق باشد
«تقیه» در اصطلاح شیعیان و اهل سنت به آن معنی است که یک فرد مسلمان برای نجات جان خود از انجام برخی اعمال پرهیز کند؛ به عنوان نمونه اگر مسلمانی در برابر کفار قرار گیرد وخطر جانی او را تهدید کند میتواند مسلمان بودن خویش را پنهان کند
واژه «تقیه» از واژه «وقایه» به معنای سپر گرفته شده است که انسان بوسیله آن از جان ودیگر چیزهایی ارزندهاش دفاع میکند. یکی از اعتراضات اهل سنت بر شیعه آن است که شیعیان تقیه می کنند. اهل سنت تقیه را نوعی نفاق دانسته و آن را مذموم می شمارند به همین دلیل همواره شیعه را بخاطر آن مورد اعتراض قرار می دهند.
کلمه تقیه از لحاظ ساختار صرفی، اسم مصدر است و فعل آن یا تقِی یتْقی از ثلاثی مجرد یا إتقی یتّقی ثلاثی مزید است. اهل لغت تقیه را از ماده وقی یقی بمعنای “حفظ و صیانت از آزار و اذیت” دانستهاند. ابن منظور در لسان العرب می گوید: ” وقاه الله وقایَة و واقیة، ای صانه ” .
تقیه در اصطلاح
بعضی گفتهاند : تقیه در اصطلاح انجام دادن کاری است که از روی عقیده قلبی نباشد و در دل غیراز آن باشد .
بعضی دیگر گفتهاند یا بخاطر مصلحت چیزی را بزبان آورد که در دل غیر آن باشد.
بعضی دیگر گفتهاند : تقیه بمعنای پرهیز کردن و خود داری کردن و در شرع بمعنای خودداری از اظهار مذهب خویش است در مواردی که ضرر مالی یا جانی یاعِرضی متوجه شخصی باشد.
بعضی گفتهاند : تقیه، مدارا و رازپوشی است و همچنین پنهان کردن مذهب خود یا احتیاط در مقابل کسی که مذهب دیگری دارد
بعضی دیگر گفتهاند : تقیه یعنی پرهیز گروهی از گروه دیگر و اظهار صلح و سازش با ایشان در حالیکه در باطن خلاف آن است.
تقیه در قرآن
در قرآن آیاتی است که تقیه را جایز و مشروع می داند :
1) ” لا یتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذالک فلیس من الله فی شیئ الا ان تتقوا منهم تقاةً و یحذّرکم الله نفسه و الی الله المصیر (آل عمران / 28) ؛
مسلمانان نباید کفار را در برابر مسلمانها یار و سرپرست خود قرار دهند و هرکس چنین کاری کند هیچگونه ارتباطی با خداوند ندارد، مگر اینکه از آن ها بترسید و تقیه کنید و خداوند شما را از مجازات خودش برحذر می دارد و بازگشت همه بسوی او است.
2) من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان (نحل /106)؛ هرکس بعد از ایمانش به خدا کافر شود، گرفتار غضبی از جانب خدا و عذاب عظیمی خواهد شد مگر کسی او را مجبور به اظهار کفر کند در حالیکه دلش آرام به ایمان است.
3) و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم ایمانه اتقتلون رجلا أن یقول ربی الله و قد جائکم بالبینات من ربکم (غافر/28)
مرد مؤمنی از آل فرعون که ایمان خود را پنهان می داشت، گفت : آیا می خواهید کسی را به قتل برسانید به خاطر اینکه می گوید : پروردگار من الله است در حالیکه از جانب خداوند براهین و نشانه هایی آورده است؟
همانگونه که ملاحظه می شود این آیات تقیه را جایز می داند.
شأن نزول آیه دوم ” من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان و لکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله و لهم عذاب عظیم ” را مفسران در مورد عمار یاسر دانستهاند. وقتی عمار یاسر رد مقابل شکنجه ها تاب مقاومت نیاورد و اظهار کفر کرد و این در حالی بود که پدر و مادرش یاسر و سمیه زیر شکنجه های مشرکان به شهادت رسیده بودند، مشرکان او را آزاد ساخت. عمار نگران و سراسیمه خدمت رسول خدا(ص) رسید که من زیر شکنجه چنین کلماتی بر زبان رانده و اظهار کفر نمودهام. این آیه نازل شد که هرکس بعد از ایمان به خدا و رسولش کافر شود گرفتار عقوبت سختی خواهد شد مگر آنکه مجبور شود و قلبش به ایمان مطمئن باشد.
تقیه از دیدگاه شیعیان
اگر قدرت و دولت حقة مطلقة اسلامیه باشد، طبعاً وظیفة مسلمین تقوای مطلق است، و چنانچه دولت ستمکاران است طبعاً چارهای به جز تقیه نیست، چنانکه در خبر است «التقیة واجبة لا یجوز ترکها إلی أن یخرج القائم»: «تقیه واجب است و نباید ترکش کرد تا قیام حضرت قائم(ع)، و اینکه در بسیاری از اخبار ما را به تقیه امر کردهاند، این خود در انحصار موارد درگیری و ناچاری است که «التقیة دینی و دین آبائی … لا إیمان لمن لاتقیةله .. وإن تسعة أعشار الدین فی التقیة»: «تقیه دین من و دین پدران من است، ایمان ندارد کسی که هرگز تقیه ندارد، نه دهم دین در تقیه است» اینها همه و همه در حالت درگیری با دشمن یا حفظ مصلحت مهمتر است، وگرنه تقیه موردی ندارد چنانکه در دولت قائم(ع) که در این زمان درخشان حالت امن مطلق است برای مؤمنان، و تنها تقیه در انحصار دیگران خواهد بود که در دولت حقة الهیه چارهای به جز هماهنگی یا مؤمنین ندارد، و در خبر است که «تقیه در دولت قائم برداشته میشود». روی این اصل در همة زمانها و زمینها تقیه به چهرههای گوناگون وجود دارد، که به ناچار بایستی برای حفظ واجب مهمتر و ترک حرام بزرگتر، واجب کوچکترین را ترک کنی و حرام کوچکتری را مرتکب شوی، که این دو در حالت درگیری و ناچاری از وجوب و حرمت هم میافتند، کوچک فدای بزرگ و بزرگ فدای بزرگتر میشود.
بنابراین تقیه همهاش سکوت و صلح با ظالم و عقبنشینی از معرکه نیست، گاه مقتضای مصلحت چنان است و گهی هم فریاد زدن و با ظالم، درگیری و وارد معرکههای خونین گشتن است.
{مثلاً صلح حسن به مقتضای تقیه بود و جنگ حسین نیز تقیه بود، سکوت سیزده ساله پیمبر بزرگوار در مکه و قیام مسلحانه ده ساله مدینهاش هر دو تقیه بود، قیام علی در آغاز کار همراه پیمبر و در پنج سال حکومتش تقیه بود. و همچنین سکوتش در این میان که بیست و پنج سال هم طول کشید تقیه بود.
در همه این جنگ و صلحها آنچه اصالت دارد حفظ مهمتر است با از دست دادن مهم، آنجا که درگیری خونین است هدف حفظ اصل اسلام است گرچه با از دست دادن گروهی از مسلمین، حتی شهید شدن حسین و فرزندان و کسانش، که جان اسلام مهمتر است و جان حسین مهم، این بایستی فدای آن شود و همین خود تقیه است. و آنجا هم که صلح و سکوت است سستی و ضعف نیست، بلکه این خود وسیلة دیگری است برای حفظ اسلام.
اگر پیمبر بزرگوار سیزده سال مکه را به سکوت و تحمل برگزار نمیکرد اصولاً محمد و مسلمانهائی نمیماندند تا اسلامی بماند و رفته رفته قوت گیرد، و اگر هم جنگهای دفاعی مدینه نبود با حملههای پیاپی سرد و گرم دشمن به طور کلی سازمان و تشکیلات اسلامی از هم میپاشید، و همچنین صلح و جنگ حضرت علی در سه قسمت زندگیش، و صلح حضرت حسن و جنگ حضرت حسین، که همه و همه فداکاری در راه بزرگداشت اسلام و نگهبانی اساس اسلام بود.
آنان که از دیدگاه مصلحت ریشهای اسلامی حوادث را بازدید میکنند نه تنها این صلح و سکوتها را سستی و خواری نمیدانند، بلکه بسی سختتر و ناگوارتر میدانند، که علی آنچنان شجاع در حادثة اهانت به زهرایش سکوت کند و ربع قرن برای حفظ وحدت و مصلحت اسلامی نه تنها ساکت باشد، بلکه خلفا را هم در خطاهاشان رهنمون باشد. و حسنِ آن چنان دلیر با خون دل صلح کند، و قطعاً اگر حسن در زمینة حسین بود بیکموکاست همان برخورد خونین را داشت، و حسین هم اگر در زمینة حسن بود همان صلح خونین، هر دو خونین بود ولی آن بر دل حسن و این بر تن حسین.
اینجاست که معنی «ایمان ندارد کسی که تقیهای ندارد» را به خوبی میفهمیم، زیرا شخص مؤمن عاقل در این درگیریها نه به کلی واداده است و بیتفاوت، و نه آنکه برای حفظِ کاهی کوهی را از دست میدهد، که این هر دو برخلاف عقل و ایمان است، بلکه لازمة عقل و ایمان در این موارد همیشه نگهبانی واجبات مهمتر و ترک محرمات بزرگتر است که طبعاً برحسب اختلاف شرائط و درگیریها و زمینهها چهرههای گونهگونی به خودی میگیرد، تا جائی که جنگ و صلح اسلامی که صورةً دو چهرة کاملاً متضادند هر دو به مقتضای تقیه خواهند بود. یکی از قواعد عمومی در باب تقیه مقدم داشتن مصالح اجتماعی مسلمین است بر مصالح فردی، و در مصالح فردی هم مقدم داشتن جان است بر چیزهای دیگر، و اصولاً در نوامیس، پنجگانه:
1- دین 2- جان 3- عقل 4- عرض 5- و مال، مصالح اجتماعیشان بر مصالح فردی آنها همیشه مقدم است، مگر آنکه فردی همچون امتی ارزمند و ارجمند باشد. چنانکه خود این پنج ناموس به ترتیب شمارة فوق بر یکدیگر سبقت دارند، و در موارد درگیری هر یک بر دیگری مقدمند و هر اجتماعی بر فردی مانند خود مقدم است، و به طور کلی بایستی از دیدگاه دقیق اسلامی مصلحتها برانداز شود و آنچه مهمتر است همیشه حفظ شود و این خود تقیه است: «حفظ مهمتر با از دست دادن مهم» و همة موارد تقیه هم جبهههای حق و باطل و درگیری جنود الله است با جنوالشیطان، و یا هرگونه برخوردی که آزادی مطلق را از انسان میگیرد. پس تقیه وِل دادن و بیتفاوت بودن و حالت مردگی در معرکههای حق و باطل نیست، که هیس، هرگز قدمی از قدم برمدار، سخنی مگوی، در خانهات بنشین تا صاحب اصلی بیاید و همة کارها را درست کند. نه! بلکه تقیه خود حالت نگهبانی سربازان اسلام است که حتیالمقدور در غیبت پرچمدار اصلی باجست و گریزهای گوناگون ریشة اصلی اسلام را همچنان نگهبانند و همیشه آمادة یورش و جانبازی.}
تقیه در روایات
قتاده یکی از علمای اهل سنت در مورد آیه 106 سوره نحل می گوید : ” این آیه در مورد عمار بن یاسر نقل شده که بنی مغیره او را گرفته در چاهی بنام ” بئر میمون” انداخته و به او می گفتند : به محمد کافر شو. عمار هم از آن ها به ظاهر تبعیت کرد در حالیکه قلبش به ایمان مطمئن بود. خداوند این آیه را نازل کرد.
فخر رازی در تفسیر خود نقل کرده که وقتی عمار بن یاسر زیر شکنجه اظهار کفر کرد، شخصی به پیامبر(ص) خبر داد که عمار کافر شده است. حضرت فرمود : ” کلاً، ان عماراا ملیئ ایمانا من فرقه الی قدمه و اختلط الایمان بلحمه و دمه . فأتی عمار رسول الله (ص) و هو یبکی فجعل رسول الله (ص) یمسح عینیه و یقول : مالک ؟ ان عادوا لک فعد لهم بماقلت”
هرگز ! عمار از فرق سر تا نوک پا پر ایمان است و ایمان با گوشت و خون او آمیخته شده است. در این هنگام عمار که گریان بود سر رسید. حضرت پیامبر(ص) او را نوازش می کرد و می فرمود : چه شده ؟ اگر آنها دو باره تورا مجبور به این کار کردند تو هم همین کار(اظهار کفر) را تکرار کن.
تقیه در فتاوای اهل سنت
فرغانی یکی از فقهای حنفی در کتاب ” فتاوی قاضیخان” که در حاشیه کتاب ” الفتاوی الهندیه ” چاپ شده از قول قاضیخان می گوید :
” اذا اکره الرجل بقتل او اتلاف عضو من اعضائه علی ان یقتل رجلا مسلماً فقتله، فهل یصح مثل هذا الاکراه ؟ و هل یحکم علی القاتل بالقصاص او لا ؟
قال ابوحنیفه و محمد : یصح الاکراه و یجب القصاص علی المکره دون المأمور .
سئوال : اگر مردی به قتل یا اتلاف عضوی از اعضای یک انسان مجبور شود و او مردی مسلمانی را به قتل برساند، آیا این اکراه صحیح است؟ آیا قاتل محکوم به قصاص می شود ؟
ابو حنیفه و محمد می گوید : اکراه صحیح است و قصاص بر اکراه کننده واجب می شود نه قاتل که مأمور بوده است.
جصاص حنفی متوفای 370 هجری گفته : و علیه فالتقیه واجبه فیما اباحه الاکراه عنده، و قد جوزها فی شرب الخمر و اکل المیته و قذف المحصنات “
بنا بر این تقیه در مواردی که اکراه آن ها را مباح کرده، واجب است و تقیه را در شرب خمر، خوردن گوشت مردار و قذف زنان محصن جایز دانستهاند .
تقیه در دیدگاه متفکرین
محمد صادقی تهرانی
محمد صادقی تهرانی در مورد تقیه شیعیان در مکه می گوید : {{در کشور حج که رمز وحدت و پایگاه و زادگاه و جایگاه توحید است، واجب است برای حفظ وحدت اسلامی همة اقلیتهای مسلمان خود را در این موج اکثریت مسلمین ادغام کنند، حساب خود را جدا نگیرند، نماز جدا – اجتماعات جدا – برخوردهای جدا – مشورتهای جدا … هرگز! بلکه اینجا علیرغم دشمنان اسلام که آتش عداوت و اختلاف را دائماً با قلمهای مسمومشان شعله میزنند، و به وسائل گوناگون میکوشند تا از کاهها کوهها بسازند، و از اندک اختلافهای سلیقهای فلسفی – فقهی و … شکافهای زیادی میان مسلمین ایجاد کنند، ما بایستی علیرغم اینان و دشمنان داخلیمان در استحکام وحدت و پیوستگی کامل میان خودمان بکوشیم.}}
سید محمد جواد غروی
معنای لغوی تقیه
تقیه مصدر ثلاثی مجرد است به معنای پرهیز از خطر و اجتناب از دشمن و خود را در پناه چیزی حفظ کردن است. در دین به معنای مخفی کردن اعتقاد است به قصد حفظ جان از آسیب دشمن .
توضیحی پیرامون تقیه
سید محمد جواد غروی در کتاب چند گفتار به این موضوع اشاره می کند که احکام الهی که در شرع و از طریق قرآن ابلاغ شده باید تا قیامت باقی بماند و همچنین پرهیز از بیان حکم خداوند خصوصاً توسط ائمه موجب تعطیلی و ابطال اوامر و نواهی خداوند می گردد اگر ائمه در احکام تقیه می کردند این امر موجب پیدایش اختلاف در دین خدا می شد. ترس خلفای ستمگر از ائمه این بود که آن ها حزبی تشکیل دهند و در مقابل ستمگران قیام کنند از این رو ائمه پیروان خود را از تجمع در برابر مخالفین منع نموده که چنین تقیه ای را تقیه در موضوعات می نامند. تقیه در موضوعات هم عقلی است و هم از کتاب و سنت قطعیه می باشد ائمه هم خود به این معنا تقیه می کردند
شان نزول آیه تقیه
مفسرین عام و خاص شان نزول این آیه را عمل عماریاسر می دانند. عمار یاسر پس از تحمل شکنجه های فراوان و مشاهده ی صحنه ی شهادت والدینش یاسر و سمیه در مقابل اصرار کفار بر اظهار کفر تسلیم شد و بر حسب ظاهر دست از اسلام برداشت
انواع تقیه
تقیه واجب:در موردی است که در آن ترک تقیه باعث ضرر جانی، بدنی، مالی، عرضی یا مانند این ها بشود یا ضرری به اسلام برسد بی آن که فائده چشمگیری عائد اسلام گردد
تقیه حرام :در موردی است که هرگاه ترک تقیه کند، باطل را سخت کوبیده، و حق را در مرتبه ی اعلی ترویج نموده است مانند ترک تقیه ی سید الشهدا
تقیه مستحب: در وقتی است که تقیه کردن، منافع بیشتری عائد شخص و سائر مسلمین می نماید مانند این که در حج تقیه کردن و همراهی با آن ها در بعضی از فروعات و حضور در جماعات ایشان موجب تحکیم مبانی اتحاد بین مسلمان ها می شود
تقیه مکروه:آن است که سود و زیان در فعل یا ترک تقیه بسیار اندک است و بعضی اوقات ترک آن بهتر و این هنگامی است که خطر جانی یا مالی شخص را تهدید نمیکند