آخرین خبرها

داستانهای کوتاه

داستانهای کوتاه آهمونده عارفانه

دو فرشته

داستانک

دو فرشته مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند. این خانواده رفتار نا مناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند.

بیشتر بخوانید »

مسلمان واقعی

داستانک

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟ همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ،

بیشتر بخوانید »

مرد تاجر و میمونها

داستان های کوتاه

روزی روزگاری در روستایی در هند مردی به روستایی ها اعلام کرد که به ازای هر میمون۲۰ دلار به آنها پول خواهد داد. روستایی ها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون،

بیشتر بخوانید »

ضد حال باحال

ض حال با حال

دختر جوان مکزیکی به علت ماموریت شغلی به آرژانتین منتقل می شود و بعد از ۲ ماه که از انتقالش به آرژانتین می گذرد نامه ای از نامزد مکزیکیش دریافت می کند به این محتوا:

بیشتر بخوانید »

تناقض

داستان کوتاه

صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت . نمازگزاران ، همه او را شناختند؛ پس ، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید . پذیرفت . نماز جماعت تمام شد .

بیشتر بخوانید »

گل صداقت

داساتن گل صداقت

دویست و پنجاه سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده‌ای تصمیم به ازدواج گرفت. او با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند.

بیشتر بخوانید »

استاد و شاگرد

داستان

استادى از شاگردانش پرسید : !!چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند

بیشتر بخوانید »

داستان کوتوله ها و کفاش

کوتوله و کفاش

روزی، روزگاری، استاد کفاشی با همسرش زندگی می کرد. این پیرمرد و پیرزن خیلی مهربان بود. استاد کفاش کفش های خوبی می دوخت و پول زیادی به دست می آورد، اما پولدار و ثروتمند نبود.

بیشتر بخوانید »