آخرین خبرها

قصه کفش دوزک و دوستانش

یکی بود یکی نبود.

یک کفشدوزک بود که خال نداشت یک شاپرک بود که بال نداشت و یک جیر جیرک بود که حال نداشت.

و دوستانش - قصه کفش دوزک و دوستانش
کفشدوزک و دوستانش

روزی آن سه به هم رسیدند و حال هم را پرسیدند.

کفشدوزک گفت:چه حالی؟یک کفشدوزک بی خال به چه درد می خورد.

شاپرک گفت:من چی بگم که یک شاپرک بدون بال هستم.

جیرجیرک هم گفت:من از هر دوشما بیچاره تر هستم که حوصله هیچ کاری را ندارم.

آن سه دوست دلی پر از غم داشتند اینقدر راه رفتند تا به جایی بروند که دیگر کسی نباشد.هوا تاریک شده بود که به یک بیابان رسیدند.

ناگهان شاپرک با شاخکهایش صدای گریه شنید.داد زد:آهای کیه گریه میکنه؟

و دوستان1 - قصه کفش دوزک و دوستانش
کفشدوزک و دوستان

مورچه کوچولو جواب داد منم که گریه می کنم،چون مادرم را گم کرده ام.مادرم به دنبال غذا رفت و مرا روی یک گلبرگ گل نشانده بود اما باد آمد و گلبرگ را برد و حالا مادرم نمی تواند در تاریکی مرا پیدا کند.

کفشدوزک گفت:بیا بنشین روی پشت من.چون رنگ من مثل گل سرخ است و مادرت تو را پیدا می کند.

مورچه کوچولو روی پشت کفشدوزک نشست اما مدتی گذشت و مادرش پیدا نشد.و زار و زار گریه کرد.

جیرجیرک گفت:گریه نکن کوچولو!کمی بخواب تا مادرت بیاید.

مورچه کوچولو گفت:نمی توانم بخوابم چون مادرم نیست تا برایم لالایی بخواند

جیرجیرک فکری کرد و گفت:تو چشمهایت را ببند تا من برایت بخوانم.کم کم مورچه کوچولو خوابید.

و دوستان - قصه کفش دوزک و دوستانش
کفشدوزک و دوستان

دوباره شاپرک صدای مورچه خانم را شنید که بچه اش را صدا می کرد

شاپرک داد کشید:مورچه خانم بیا این طرف.وقتی مورچه خانم به سمت آنها نگاه کرد،رنگ قرمز کفشدوزک را دید و خیال کرد گلبرگ گل سرخ است.دوید و دوید تا به بچه اش رسید.اینقدر خوشحال بود که متوجه کفشدوزک نشد.مورچه کوچولو از خواب بیدار شدو وقتی کفشدوزک را به مادرش نشان دادمورچه خانم تعجب کرد و گفت:ای وای!شما چه رنگ قشنگی دارید من فکر می کردم که شما گلبرگ گل سرخ هستید.اگر شما نبودید من چطور بچه ام را پیدا می کردم.

مورچه کوچولو گفت:آقا جیرجیرک هم برایم لالایی خواند تا من بخوابم.

خانم مورچه به جیرجیرک گفت:حتما شما صدای قشنگی دارید و گرنه بچه ام خوابش نمی برد.

مورچه کوچولو گفت:و شاپرک هم صدای گریه من را شنید و صدایم زد.

خانم مورچه به شاپرک گفت:چه شاخکهای مفیدی داریداگر شما نبودید بچه ام گم می شد.

مورچه خانم از سه دوست خداحافظی کرد و دست بچه اش را گرفت و رفت.

ولی سه دوست خیلی خوشحال بودند میدونید چرا؟

چون هر سه فهمیدند کفشدوزک بی خال هم به درد می خوردشاپرک بی بال هم فایده دارد و جیرجیرک هم بیچاره نیست و با خوشحالی به خانه هایشان برگشتند و با امید زندگی کردند.

 ——————————–

بخش سرگرمی گروه نرم افزاری تی تیل

4.5/5 - (24 امتیاز)
نت های پیانو نت های ویولن نت های سنتور نت های گیتار

درباره‌ی Vahid Ezati

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *