داروغه شهر بغداد در جمع بزرگان شهر مدعی شد که من بسیار باهوش هستم و کسی نمیتواند من را گول بزند.بهلول از میان جمع بلند شد خندید و گفت گول زدن تو
بسیار آسان است اما من وقت ندارم این کار ا بکنم.
داروغه با عصبانیت گفت این کار از عهده تو خارج است و به همین دلیل بهانه می آوری و پیشنهاد داد برو کارت را انجام بده و زود بیا من را گول بزن
بهلول گفت به شرط این که تا من می آیم جایی نروی و داروغه قبول کرد
بهلول رفت و تا چندین ساعت بازنگشت داروغه عصبانی شد و به مشاورانش گفت این اولین بار است که یک نفر من را گول میزند!!